صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴۱
... مرا چون گل گریبان چاک دارد نازک اندامی
که در پیراهن یوسف سراسر می رود چاکش
به ترسازاده عیسی دمی دل داده ام صایب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶۶
... زجانهای پریشان رشته جان است هرمویش
قبای اطلس افلاک شد پیراهن یوسف
زبس پیچید درمغز پریشان جهان بویش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۶۱
کجا روشن شود چشم زلیخا بر تن یوسف
که عصمت سر زد از یک جیب با پیراهن یوسف
محبت کرد چون دستار چشم پیر کنعان را
در آن ساعت که تهمت چاک زد پیراهن یوسف
بیاض و خط دیوانی به یکدیگر نمی خوانند
چه نسبت طره زنجیر را با گردن یوسف
به خون زن کجا رنگین کند سرپنجه غیرت
دل از مردان رباید غمزه مردافکن یوسف
مه و خورشید را در سجده خود دیده در طفلی
کجا حسن زنان مصر گردد رهزن یوسف
چو از درد غریبی بندبندش در فغان آید
شود زنجیر آهن دل شریک شیون یوسف
منال ای صاحب بیت الحزن از چشم تاریکی
که خواهی گشت بینا از جمال روشن یوسف
عزیز مصر عزت زحمت خواری نمی بیند
چه پیه گرگ می مالند بر پیراهن یوسف
چرا از تهمت ناگاه غمگین می شوی صایب
نرست از خار تهمت دامن پیراهن یوسف
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۶۳
... سر گشته ای که راه نیابد به کوی دل
یوسف یکی و نکهت پیراهنش یکی است
از هیچ غنچه ای نتوان یافت بوی دل ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۲۰
... همچو به می روید از تن خرقه پشمینه ام
گرچه صد پیراهن از خورشید روشن تر شدم
همچنان در خلوت روشن ضمیران پینه ام ...
... کشتی دریایی از آب گهر گنجینه ام
من که از نظاره یوسف نمی رفتم ز جا
نوخطی دیدم که بازی کرد دل در سینه ام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲۴
... کی چو سرو استادگی در هر لب جو می کنم
بوی پیراهن ز شوق من گریبان چاک ومن
غنچه تصویر را از سادگی بو می کنم ...
... چون به مهر و مه بسنجم حسن او در خیال
از ترنج غبغب یوسف ترازو می کنم
اختیار باغ اگر صایب بود در دست من ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۷۰
... هر کجا باشم بغیر از گوشه دل در جهان
گر همه پیراهن یوسف بود زندانیم
برنمی دارم عمارت جغد وحشت دیده ام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹۴
... ز فوت وقت اگر در خون نشینم جای آن دارد
که از کف دامن پیراهن یوسف رها کردم
به آب روی همت خاک را زر می توان کردن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳۴
... عقیق آبداری کز خموشی در دهن دارم
از آن بوی پیراهن به یاد یوسفم قانع
که چشمی نیست در دنبال این نعمت که من دارم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴۴
... به دامن نور بینایی جلا در آستین دارم
نیند این بسته چشمان لایق تشریف پیراهن
و گر نه بوی یوسف چون صبا در آستین دارم
به ظاهر در نظرها چون قلم گر خشک می آیم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲۲
... به دوپا در شکن زلف گرفتار شدم
سر برآورد ز پیراهن من آخر کار
یوسفی را که ز آفاق خریدار شدم
خرده ای را که ز جیب دگران می جستم ...
... زین چه حاصل که جهان را گل بی خار شدم
سر من تکمه پیراهن خجلت گردید
بس که مشغول به آرایش دستار شدم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷۸
... حال خار سر دیوار گلستان داریم
خیمه در مصر چو پیراهن یوسف زده ایم
جلوه ها در نظر مردم کنعان داریم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۵۸
... نیست یک سرو به غیر از تو درین سبز چمن
یوسف از غیرت آن نرگس نیلوفر رنگ
رفت تا مصر که در نیل زند پیراهن
بگذار از پرده ناموس که سرگرمی عشق ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸۳
... زنگ آیینه بود سبزه خوابیده من
می کند جلوه پیراهن یوسف صایب
پیش صاحب نظران دیده پوشیده من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۷
... در گریبان صبا مشتی عرق گردیده است
نکهت پیراهن یوسف ز شرم بوی او
با هزاران دست نتواند عنان دل گرفت ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷۴
... سروها از انفعال قامت رعنای تو
پرده های دیده اش پیراهن یوسف شود
هر که یک شب را به روز آورد در سودای تو ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹۳
... جمع کن چون شبنم گل پا به دامان ادب
از نگاه خیره گل را خار پیراهن مشو
آبرویی نیست در گلزار ابر خشک را ...
... شکوه ناسازی گردون به اهل دل مبر
یوسف گل پیرهن را خار پیراهن مشو
بر چراغ ما کز او چشم جهانی روشن است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶۷
... تیره منشین در حریم میکشان چون زاهدان
پیش یوسف طلعتان آیینه را پرداز ده
موجه دریای رحمت کار خود را می کند ...
... کوری بی منت از چشم به منت خوشترست
گر توانی بوی پیراهن به یوسف باز ده
قابل احسان نمی باشند کافرنعمتان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۶۹
... یا قیامت بر سر خاک شهیدان آمده
این لطافت نیست در باد بهاران یوسف است
در لباس بوی پیراهن به کنعان آمده
اینقدر شوخی ندارد برق جانسوز بهار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۸
جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی
یوسف از چه برنمی آید ز بی پیراهنی
صبر چون بادام کن بر خشک مغزی های پوست ...