گنجور

 
۲۲۰۱

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳

 

ز دست رفت دل و در پی شراب افتاد

فغان که مهر سلیمان ز کف در آب افتاد

به وعده کار فتاده ست عاشقان ترا ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۰۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵

 

فغان کز دیر زاهد سبحه را بگسسته می آرد

ز کوی می فروشان توبه را بشکسته می آرد ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۰۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۰

 

... پهلو به بستری که نهادم ز سوز دل

آه و فغان ز صورت دیبا بلند شد

دیوانگان او چو خس و خار می دوند ...

... نام فلک ز دشمنی ما بلند شد

آه و فغان من به فلک شعله زد سلیم

بگریز ای حریف که غوغا بلند شد

سلیم تهرانی
 
۲۲۰۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸

 

... انگشت اگر کسی به لب جام زد سلیم

شور و فغان ز تربت جمشید شد بلند

سلیم تهرانی
 
۲۲۰۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

به هر چمن که دلم با فغان درون آید

ز داغ لاله ی او تا به حشر خون آید ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۰۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۰

 

... همچو یوسف که به آیینه فروشان گذرد

آمد از دیدن حالم به فغان عشق سلیم

چون به ویرانه رسد سیل خروشان گذرد

سلیم تهرانی
 
۲۲۰۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۱

 

... ترکش پرتیر گردد بال مرغان هوا

از فغان هرگه دل من ناوک اندازی کند

در قفس روزی که بر بادم دهد تحریک شوق ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۰۸

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۸

 

... بیار تیشه که از کوهکن نمی آید

فغان که هرکه قدم در حریم عشق نهاد

چو شمع زنده برون ز انجمن نمی آید ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۰۹

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹

 

... غنچه ای از گوشه دستار هردم گل کند

از فغان و ناله گلشن را به تنگ آورده است

باغبان امشب نمی داند چه با بلبل کند ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۱۰

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۱

 

... کدام دل که نشد صید این سیه چشمان

فغان ز هند و غزالان شیراندامش

به سرمه امل آن کس که چشم ساخت سیاه ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۱۱

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۶

 

... وجود لاغر من شد تمام طعمه ی عشق

فغان که در قفس استخوان هما دارم

ز اضطراب به یک جا دمی قرارم نیست ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۱۲

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۴

 

... بر سر مرغ دل خویش جناقی بستیم

سپر سینه و شمشیر فغان بیکار است

خصم ما کیست چه بیهوده یراقی بستیم ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۱۳

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۶

 

ما راه فغان بر دل ناشاد گرفتیم

چون سرمه سر راه به فریاد گرفتیم ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۱۴

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۴

 

... پیش ازین پادشه روی زمین من بودم

در چمن بود قیامت ز فغان دوش سلیم

بلبلان را چه گنه باعث این من بودم

سلیم تهرانی
 
۲۲۱۵

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۳

 

فغان که موی سفیدم نمود آیینه

غبار غم به دل من فزود آیینه ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۱۶

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۵

 

... مرا که خضر شد از بهر آب رهبر چاه

فغان ز بخت بد و تنگی جهان که بود

یکی برادر یوسف یکی برادر چاه ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۱۷

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۷

 

... شکفت غنچه ی نظاره ی تماشایی

فغان که ساقی ما در بغل دلی دارد

چو شیشه نازک و همچون پیاله هرجایی ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۱۸

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۶

 

در دعوی عشق تو نه آهی نه فغانی

چون تیغ درین معرکه ماییم و زبانی ...

سلیم تهرانی
 
۲۲۱۹

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۰

 

... سلیم چند توان ساختن به نغمه خویش

فغان که سوخت مرا حسرت هم آوازی

سلیم تهرانی
 
۲۲۲۰

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی

 

... ز تاب آتش روی تو شمع وار انگشت

اشاره ی تو مرا می کشد فغان که چو تیر

به صیدگاه تو می افکند شکار انگشت ...

سلیم تهرانی
 
 
۱
۱۰۹
۱۱۰
۱۱۱
۱۱۲
۱۱۳
۱۸۰