گنجور

 
سنایی

جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست

تا به کام او شوم این کار جز ناکام نیست

ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستی کنم

زان که در هجر دلارامم مرا آرام نیست

ای پسر دی رفت و فردا خود ندانم چون بود

عاشقی ورزیم و زین به در جهان خودکام نیست

دام دارد چشم ما دامی نهاده بر نهیم

کیست کو هم بسته و پا بستهٔ این دام نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۶۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست

وین دلم را طاقت اندیشهٔ ایام نیست

پختهٔ عشقم شراب خام خواهی زان کجا

سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست

با فلک آسایش و آرام چون باشد ترا

[...]

حکیم نزاری

جام می پر کن که جز جام می ام انجام نیست

تا به کام او شوم کاین کار جز با گام نیست

ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستم کنی

زان که در هجر دل آرامم مرا آرام نیست

دی به سردی رفت و فردا خود ندانم چون کنم

[...]

ناصر بخارایی

عاشق سرگشته را پروای ننگ و نام نیست

دستگیر عاشقان خسته‌دل جز جام نیست

نیست ره در بزم رندان زاهدان خشک را

مجلسی کان جای خاصان است بار عام نیست

مست درد عشق را با دنیای و عُقبی چه کار

[...]

قاسم انوار

پیر ما جامیست، اما در خور این جام نیست

باده صافی نوشد، اما رند درد آشام نیست

از شرابات خدا مستند ذرات دو کون

لیک هر جان در جهان در خورد این انعام نیست

پیش مستان طریقت این حکایت روشنست :

[...]

صائب تبریزی

خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست

دانه چون افتاد گیرا، احتیاج دام نیست

از نسیمی می توان برداشتن ما را ز خاک

چشم ما چون دیگران بر بوسه و پیغام نیست

شبنمی را کز محیط بیکران افتاد دور

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه