جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست
تا به کام او شوم این کار جز ناکام نیست
ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستی کنم
زان که در هجر دلارامم مرا آرام نیست
ای پسر دی رفت و فردا خود ندانم چون بود
عاشقی ورزیم و زین به در جهان خودکام نیست
دام دارد چشم ما دامی نهاده بر نهیم
کیست کو هم بسته و پا بستهٔ این دام نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها شاعر به حالت ناکامی و تنهایی خود اشاره میکند. او از ساقی میخواهد که جام را پر کند تا بتواند اندکی از غمها و دلتنگیهایش را فراموش کند. شاعر میداند که عشق و زندگی پر از ناپایداری هستند و نمیتوان به راحتی آینده را پیشبینی کرد. همچنین به دامهایی که عشق و زیبایی در زندگی ایجاد میکنند، اشاره میکند و به این نکته میپردازد که در این دامها همه گرفتارند و کسی نیست که از آنها فرار کند.
هوش مصنوعی: برو جام را پر کن، زیرا بدون جام و می، زندگی معنی ندارد. تا زمانی که برای او خوشحالی به ارمغان نیاورم، این کار بیثمر و بینتیجه خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای ساقی، هر لحظه جامی پر کن که شاید با نوشیدن از آن، کمی مست شوم؛ زیرا در غم دوری یارم، هیچ آرامشی ندارم.
هوش مصنوعی: ای پسر، دیروز گذشته و فردا را نمیدانم چگونه میگذرد. به عشق ورزیدن ادامه میدهیم، اما در این دنیا هیچ کس به خودکامگی نمیرسد.
هوش مصنوعی: چشم ما مانند دام است و چیزی را به دام انداخته است. آیا کسی هست که در این دام گرفتار نباشد و آزادی چندانی نداشته باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
وین دلم را طاقت اندیشهٔ ایام نیست
پختهٔ عشقم شراب خام خواهی زان کجا
سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست
با فلک آسایش و آرام چون باشد ترا
[...]
جام می پر کن که جز جام می ام انجام نیست
تا به کام او شوم کاین کار جز با گام نیست
ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستم کنی
زان که در هجر دل آرامم مرا آرام نیست
دی به سردی رفت و فردا خود ندانم چون کنم
[...]
عاشق سرگشته را پروای ننگ و نام نیست
دستگیر عاشقان خستهدل جز جام نیست
نیست ره در بزم رندان زاهدان خشک را
مجلسی کان جای خاصان است بار عام نیست
مست درد عشق را با دنیای و عُقبی چه کار
[...]
پیر ما جامیست، اما در خور این جام نیست
باده صافی نوشد، اما رند درد آشام نیست
از شرابات خدا مستند ذرات دو کون
لیک هر جان در جهان در خورد این انعام نیست
پیش مستان طریقت این حکایت روشنست :
[...]
خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست
دانه چون افتاد گیرا، احتیاج دام نیست
از نسیمی می توان برداشتن ما را ز خاک
چشم ما چون دیگران بر بوسه و پیغام نیست
شبنمی را کز محیط بیکران افتاد دور
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.