دلم بربود شیرینی نگاری سرو سیمینی
شگرفی چابکی چستی وفاداری بهآیینی
جهانسوزی دلافروزی که دارد از پی فتنه
ز شکّر بر قمر میمی ز سنبل بر سمن سینی
به نزد زلف چون مشکش نباشد مشک را قدری
به پیش روی چون ماهش ندارد ماه تمکینی
غم و اندوه جان من جمال و زیب روی او
ز من برخاست فرهادی ازو برخاست شیرینی
نهد هر لحظه از هجران مرا بر جان و دل داغی
زند از غمزه هر ساعت مرا بر سینه زوبینی
بناز آرد اگر گویم بزاری آن نگارین را
بخور زنهار بر جانم مکن بیداد چندینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی نگاری است که دل شاعر را تسخیر کرده است. شاعر از چابکی و وفاداری معشوق سخن میگوید و از اثرات عشق بر جان و دل خود مینویسد. او از زیباییهای معشوق، مانند زلف و چهرهاش، لذت میبرد و بیان میکند که غم و اندوهش ناشی از دوری اوست. شاعر از غم عشق رنج میکشد و به شدت تحت تاثیر جذابیت معشوق قرار دارد و در پایان از معشوق درخواست میکند که بر او سخت نگیرد.
هوش مصنوعی: دل مرا با زیباییهای یک دختر زیبا و دلربا تسخیر کرده است. او چابک و سریع است و وفاداری او به اصول و آداب، توجه مرا بیشتر جلب کرده است.
هوش مصنوعی: دلافروزی که در قلبش آتش عشق و شور زندگی میسوزد، به دنبال ایجاد مشکلات و فتنههاست. او از زیباییهای طبیعی، مثل شکر و قمر، و نازکدلی سنبل و سمن بهره میبرد.
هوش مصنوعی: زلف او به زیبایی و عطری که دارد، به هیچ مشک و عطر دیگری نمیماند. او در زیبایی و جذابیت مانند ماهی است که هیچکس نمیتواند به پای او برسد.
هوش مصنوعی: غم و اندوه من تحت تأثیر زیبایی چهره او قرار گرفت و از دل من بیرون آمد، مانند فرهادی که از جایی دیگر سر برآورده باشد و این احساس شیرینی به من بخشید.
هوش مصنوعی: هر لحظه که از معشوق دورم، غمی عمیق بر جان و دل من مینșارد و با هر نگاهش، درد و رنجی بر سینهام میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که آن معشوق زیبا را ببوس، از تو خواهش میکنم که بر من ظلم و ستم نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی
چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی
چو نامت بشنود دلها نگنجد در منازلها
شود حل جمله مشکلها به نور لم یزل بینی
بگفتم آفتابا تو مرا همراه کن با تو
[...]
رخت گویم به زیبایی، لبت گویم به شیرینی
حرامست ار چنین صورت کند صورتگری چینی
به عارض حیرت حور و به قامت غیرت طوبی
به رخ سرمایهٔ مهر و به دل پیرایهٔ کینی
ترا، ای ترک، اگر روزی ببیند خسرو گردون
[...]
خودآرا را برابر می کند با خاک خودبینی
حنای شهپر پرواز طاوس است رنگینی
قناعت با سفال خویش کن کز ظاهرآرایی
شود آب گوارا ناگوار از کاسه چینی
سپهر سفله بر شیرین زبانان تنگ می گیرد
[...]
به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی
جبین همکاشکی می داشت چون مژگان عرقچینی
به تدبیری دگر ممکن مدان جمعیت بالم
براین اجزا مگر شیرازه گردد چنگ شاهینی
چو اشک از ننگ خود داری چسان آیم برون یارب
[...]
خوش آن ساعت که بیخشم و غضب با ما تو بنشینی
نه در دل عقدهای ما را نه برابر و ترا چینی
چه فیض است از بهار لخت دل دانی کنارم را
اگر یک ره پر از گل دیدهای دامان گلچینی
نهادم پا به راه عشق تا آید چه در پیشم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.