گنجور

 
سنایی

رو رو که دل از مهر تو بد عهد گسستیم

وز دام هوای تو بجستیم و برستیم

چونان که تو از صحبت ما سیر شدستی

ما نیز هم از صحبت تو سیر شدستیم

از تفّ دل و آتش عشقت برهیدیم

در سایهٔ دیوار صبوری بنشستیم

ور زان که تو دل بردی ما نیز ببردیم

ور زان که تو نگشادی ما نیز ببستیم

از عشوهٔ عشق تو بجستیم یکی دم

وز خار خمار تو همه ساله چو مستیم

شبهای فراق تو ندیدیم نهایت

از روز وصال تو مگر باد به دستیم

گر هیچ ظفر یابیم ای مایهٔ شادی

در خواب خیال تو به جز آن نپرستیم

چونان که تو ببریدی ما نیز بریدیم

چونان که تو بشکستی ما نیز شکستیم

زین بیش نخواهم که کنی یاد سنایی

با مات چکارست چنانیم که هستیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

از اول امروز چو آشفته و مستیم

آشفته بگوییم که آشفته شدستیم

آن ساقی بدمست که امروز درآمد

صد عذر بگفتیم و زان مست نرستیم

آن باده که دادی تو و این عقل که ما راست

[...]

کمال خجندی

ما رند و قلندر صفت و عاشق و مستیم

معذور توان داشت اگر توبه شکستیم

با هیچ کسی کار نداریم درین ملک

ما را بگذارید درین حال که هستیم

آن عاقل دنیا طلب ار جاه پرستد

[...]

جهان ملک خاتون

تا دیده و دل در سر زلفین تو بستیم

واندر طلب وصل تو جان بر کف دستیم

در زلف پریشان تو مجموع گرفتار

وز نرگس شهلات نه مخمور و نه مستیم

ما وصل تو خواهیم که آیی بر آغوش

[...]

شمس مغربی

از خانقه و صومعه و مدرسه رستیم

در کوی مغان با می و معشوق نشستیم

سجّاده و تسبیح به یک سوی فکندیم

در خدمت ترسا بچه زنّار ببستیم

در مصطبه ها خرقهٔ ناموس دریدیم

[...]

اهلی شیرازی

با هرگل نورسته که برخاست نشستیم

جز داغ جگر طرفی از این باغ نبستیم

در قید تعلق پی دل چند توان بود

گفتیم طلاق دل آواره ورستیم

چون ذره به خورشید وشان مهر چه ورزیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه