گنجور

 
سنایی

هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود

قطره‌ها گردد ز راه دیدگان بیرون شود

گر ز بی صبری بگویم راز دل با سنگ و روی

روی را تن آب گردد سنگ را دل خون شود

ز آتش و درد فراقت این نباشد بس عجب

گر دل من چون جحیم و دیده چون جیحون شود

بار اندوهان من گردون کجا داند کشید

خاصه چون فریادم از بیداد بر گردون شود

در غم هجران و تیمار جدایی جان من

گاه چون ذوالکفل گردد گاه چون ذوالنون شود

در دل از مهرت نهالی کشته‌ام کز آب چشم

هر زمانی برگ و شاخ و بیخ او افزون شود

تا تو در حسن و ملاحت همچنان لیلی شدی

عاشق مسکینت ای دلبر همی مجنون شود

خاک درگاه تو ای دلبر اگر گیرد هوا

توتیای حور و چتر شاه سقلاطون شود

ای شده ماه تمام از غایت حسن و جمال

چاکر از هجران رویت «عادکالعرجون» شود

آن دلی کز خلق عالم دارد امیدی به تو

چون ز تو نومید گردد ماهرویا چون شود

چون سنایی مدحتت گوید ز روی تهنیت

لفظ اسرار الاهی در دلش معجون شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۱۳۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عمعق بخاری

مردم چشمم چو مرکز پلک چون برهون شود

مرکز و برهون ز عشقت هر شبی گلگون شود

امیر معزی

ای خداوندی که گر عزم تو بر گردون شود

قطب گردون پیش عزم تو سزد گر دون شود

چنبر گردون گردان جمله بگشاید زهم

گر غبار پای اسبان تو بر گردون شود

گرچه اَ‌فْریدون به افسون جادوان را بند کرد

[...]

ناصر بخارایی

هر زمان دل را جگر از دست دیده خون شود

عاقبت تا حال دل با چشم خونی چون شود

دل همی‌خواهد که رویت را ببیند یک نظر

دم به دم خون گردد از راه نظر بیرون شود

بهر رویت گر جواب لن‌ترانی می‌دهی

[...]

کلیم

هر زمان بر روی کارم رنگ دیگرگون شود

باده ام در جام گرد آب و آبم خون شود

دخل ما با خرج یکسانست در راه طلب

سوزنی چون بشکند خاری زپا بیرون شود

در حقیقت تنگدستی مایه دیوانگیست

[...]

صائب تبریزی

از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود

خاک هیهات است سیر از طعمه قارون شود

حسن را مشاطه ای چون چشم پاک عشق نیست

سرو در آغوش طوق قمریان موزون شود

سینه چاک از نقش می گردد عقیق آبدار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه