گنجور

 
صامت بروجردی

ای روی تو شمع محفل ما

زد داغ تو شعله بر دل ما

رفتی وز رفتن تو گردید

درد و غم و غصه مایل ما

ای سلسله قریش را سر

بین گردن در سلاسل ما

ای ملک امامت از تو آباد

شد کنج خرابه منزل ما

ای نور دو دیده اشک دیده

گردیده پس از تو حاصل ما

مه را چه کنم کنون که بر نی

شد مهر رخت مقابل ما

این راس منیر تواست بر نی

یا ماه به پیش محفل ما

شد زورق دل غریق در گل

گم گشته طریق ساحل ما

این نیم نفس که مانده در تن

گردیده ز مرگ حایل ما

زد شعله به جان دشمن و دوست

فریاد و فغان به سمل ما

(صامت) به فلک نیاورد

تا گشته غلام مقبل ما

 
 
 
گلها برای اندروید
اسیر شهرستانی

هر چند تپید بسمل ما

خندان تر گشت قاتل ما

گر برق ز آبرو نیفتد

خجلت زدگی است حاصل ما

در سینه دگر سخن نمانده است

[...]

هاتف اصفهانی

گل خواهد کرد از گل ما

خاری که شکسته در دل ما

از کوی وفا برون نیائیم

دامن‌گیر است منزل ما

مرغان حرم ز رشک مردند

[...]

مشتاق اصفهانی

برجا دل و او مقابل ما

گرد سر طاقت دل ما

حسرت بر اوست آنچه کشتیم

گو برق بسوز حاصل ما

جز او که گشاید آنچه او بست

[...]

رفیق اصفهانی

دل خوش شودت ز مشکل ما

مشکل ز تو خوش شود دل ما

حکیم سبزواری

ایزد بسرشت چون گل ما

مهر تو نهفت در دل ما

باز آی که رونقی ندارد

بی شمع رخ تو محفل ما

چون هست ندیم در بر آن گل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه