گنجور

 
صامت بروجردی

دمی که باده عشترت بتان به جام کنند

به نزد دردکشان ترک ننک و نام کنند

مدام خنده بدان می کشان زند ساغر

که نان پخته خود را ز گریه خام کنند

شود چو دست تظلم دراز باز بر او

عبث به حشر شهیدان وی قیام کنند

سبک تبسم زیر لب این بتان گه وصل

حساب هجر دو صدساله را تمام کنند

مخوان بسوی بهشتم که رهروان رهش

بهشت را به خود اول قدم حرام کنند

ز راحتی که به دام تو هست می‌ترسم

که مرغ‌های دگر آرزوی دام کنند

ز وصل حور فراموش کنند اهل جهان

به خاک کوی تو روزی اگر که شام کنند

ز خال و زلف اگر دام و دانه نبود

چگونه مرغ چو (صامت) به خویش رام کنند

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سعدی

اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند

که جور قاعده باشد که بر غلام کنند

هزار زخم پیاپی گر اتفاق افتد

ز دست دوست نشاید که انتقام کنند

به تیغ اگر بزنی بی‌دریغ و برگردی

[...]

خواجوی کرمانی

چو مطربان سحر آهنگ زیر و بام کنند

معاشران صبوحی هوای جام کنند

بیک کرشمه مکافات شیخ و شاب دهند

بنیم جرعه مراعات خاص و عام کنند

مرا بحلقه ی رندان درآورید مگر

[...]

آشفتهٔ شیرازی

مغان به پیش بتی گر شبی سلام کنند

به پیش خویش همه هندوان غلام کنند

ولی تو بت چو درآئی بسومنات از ناز

بتان بسجده در آینده و احترام کنند

برایضی چو بتان طره دو تا تابند

[...]

ایرج میرزا

دلم به حال تو ای دوست دار ایران سوخت

که چون تو شیر نری را در این کُنام کنند

تمام خلق خراسان به حیرتند اندر

که این مقاتلۀ با تورا چه نام کنند

به چشم مردم این مملکت نباشد آب

[...]

ملک‌الشعرا بهار

کسان که شور به ترک سلاح عام کنند

خدنگ غمزهٔ خونریز را چه نام کنند؟

مسلمست که جنگ از جهان نخواهد رفت

ز روی وهم گروهی خیال خام کنند

گمان مبر که برای نمونه مدعیان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ملک‌الشعرا بهار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه