گنجور

 
صامت بروجردی

تبسم لبت از لعل آبدارتر است

ز فصل گل رخ خوب تو خوش بهارتر است

سمند تازی نازت به قلب های خراب

ز رخش رستمی ای شوخ راهوارتر است

فساد زلف تو در جنت رخت همه جا

ز مار و فتنه ابلیس آشکارتر است

به پیش عقرب زلفت خوشم ولی چه کنم

که چشم شوخ تو هر روز پایدارتر است

به دشمنان نکنی آنچه می‌کنی با دوست

چه شد که دوست ز دشمن بر تو خوارتر است

به سیر لاله مخوان (صامتا) ببستانم

که چهره جگر از لاله داغدارتر است

سیاه بختم و کس را خبر ز حالم نیست

مگر کسی که ز من تیره روزگارتر است

 
 
 
اهلی شیرازی

تو باغ حسنی و صد عندلیب زار تراست

منم که جز تو ندارم چومن هزار تراست

مدام خون خورم از حسرت دو نرگس تو

شراب من خورم و چشم پرخمارتر است

تو مست خنده شیرین چو خسرو از بختی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه