بدو مهراب گفت ای افسر روم
به تو آباد باد این کشور روم
کنون در زیر این پیروزه چادر
کسی را نیست چون خورشید دختر
کسی دانم به تنهایی نسازد
که تنهایی خدا را میبرازد
ز جنس خویش گیرد هرکسی جفت
خدایست آنکه بی یار است و بی جفت
درین نُه پردهٔ پیروزه پیکر
زن از خورشید عذرا نیست برتر
به هر ماهی شبانروزی به خلوت
کند در خانهای با ماه صحبت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: مهراب به افسر روم میگوید که کشور روم باید آباد باشد. او اشاره میکند که در زیر چادرشان دختری مانند خورشید وجود دارد که هیچ کس به تنهایی نمیتواند با او رقابت کند. او تأکید میکند که خود خدا نیز تنهاست و هیچ کس نمیتواند به تنهایی با او برابری کند. همچنین، اشاره میکند که هیچ زنی نمیتواند از خورشید بالاتر باشد و هر کس باید با همجنس خود ارتباط داشته باشد. در نهایت، او به خلوت و صحبتهایی که زن و شوهرها در خانه دارند، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به مهراب گفت: ای فرمانده رومی، امیدوارم این سرزمین روم همیشه پررونق و آباد باشد.
هوش مصنوعی: اکنون در زیر این چادر زیبا هیچکس نیست، مانند اینکه خورشید دختری را در خود پنهان کرده باشد.
هوش مصنوعی: من کسی را میشناسم که نمیتواند با تنهایی خود کنار بیاید، زیرا تنهایی خدا را تحمل نمیکند.
هوش مصنوعی: هر کس بر اساس ویژگیهای خود، همراهی مییابد. کسی که بدون یار و همدم است، تنها و بیهمتاست.
هوش مصنوعی: در این نه پردهٔ زیبا، پیکر زن از خورشید عذرا بالاتر نیست.
هوش مصنوعی: هر ماهی شب و روز در خانهای به تنهایی با ماه گفتگو میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.