ای باد صبحگاهی بادا فدات جانم
در گوش آن صنم گو این نکته از زبانم
ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک حکایت در گوش وصل خوانم
روزی که با تو بودم بُد بخت همنشینم
امروز کت به سالی روی چو مه ببینم
دانی چگونه باشم در محنت حبیبم
زآن پس که دیده باشی در دولتی چنانم
با دل به درد گفتم کان خوشدلی کجا شد
آخر مرا نگویی، دل گفت من ندانم
خواهم که از جمالت حظی تمام یابم
وز ساغر وصالت ذوقی رسد به جانم
آری گرت بیابم روزی به کام یابم
ورنه چنان که دانی زین روز دربمانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به باد صبحگاهی خطاب میکند و آرزوهای خود را برای وصال معشوقش ابراز میدارد. او از درد و هجران خود میگوید و به یاد روزهایی میافتد که با معشوق بوده است. شاعر از احساس عمیق خود نسبت به غم و دوری سخن میگوید و آرزوی بازگشت به آن لحظات خوش را دارد. او به جستجوی زیبایی و لذت در وصال معشوق اشاره میکند و بیان میکند که اگر نتواند او را بیابد، در غم و تنهایی باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: ای باد صبحگاهی، جانم را فدای تو میکنم. لطفاً این پیام را در گوش آن معشوق بگو، که این نکته را از زبان من بگویید.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، آرزوی تو در دل من جای دارد. آرزویم این است که روزی از عشق و دوری تو داستانی زیبا در هنگام وصال بگویم.
هوش مصنوعی: روزی که با تو بودم، بخت و اقبال بدی داشتم، اما امروز بعد از یک سال، چهرهات را مثل ماه میبینم.
هوش مصنوعی: میدانی چگونه شدهام در غم و رنج عشق محبوبم، از زمانی که تو زیبایی او را دیدهای و حالتی چون او پیدا کردهام؟
هوش مصنوعی: با قلبی پر از درد، از خودم پرسیدم که آن شادی و خوشحالی کجا رفته است. اما قلبم تنها گفت که من این را نمیدانم.
هوش مصنوعی: میخواهم تماماً از زیبایی تو بهرهمند شوم و از لیوان وصالت طعم و لذتی به جانم برسد.
هوش مصنوعی: اگر روزی تو را پیدا کنم، خوشبخت میشوم وگرنه به همان روال که میدانی، در این روزها باقی میمانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک شکایت در گوش وصل خوانم
دانی چگونه باشم در محنتی چنینم
زان پس که دیده باشی در دولتی چنانم
با دل به درد گفتم کاخر مرا نگویی
[...]
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
باری، بیا که جان را در پای تو فشانم
این هم روا ندارم کایی برای جانی
بگذار تا برآید در آرزوت جانم
بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت
[...]
دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم
خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم
بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم
چون سر دل ندانم کاندر میان جانم
از آفتاب بیشم ذرات روح پیشم
[...]
آید ز نی حدیثی هر دم بگوش جانم
کاخر بیاد بشنو دستان و داستانم
من آن نیم که دیدی و آوازه ام شنیدی
در من بچشم معنی بنگر که من آنم
گر گوش هوش داری بشنو که باز گویم
[...]
در دست در درونم درمان آن ندانم
ساقی بیار جامی پ ز زهرو وارهانم
از پیش بر گرفتم رخت وجود پیش آی
تا یک نفی ببینم روی نو پس نمانم
دوراست کوی جانان ای باد و من ضعیفم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.