گنجور

 
سلمان ساوجی

موجب جمعیت نجوم به عقرب

کرد از گردون سوال شاه زمانه

گفت که چون رایتت به عزم توجه

لشکری آراست کش نبود کرانه

میر سپاه فلک به بارگه خویش

کرد امیری طلب زهر در خانه

تا کند از سروران خیل کواکب

کوکبه‌ای در مواکب تو روانه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

مکر جهان را پدید نیست کرانه

دام جهان را زمانه بینم دانه

دانه به دام اندرون مخور که شوی خوار

چون سپری گشت دانه چون خر لانه

طاعت پیش آرو علم جوی ازیراک

[...]

اوحدی

گرد مغان گرد و بادهای مغانه

تا به کجا می‌رسد حدیث زمانه؟

هر چه به جز می، بلاشناس و مصیبت

هر چه به جز عشق، باد دان و فسانه

باده ترا چیست؟ شربتیست موافق

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

ما و همان دلبران و جام شبانه

تو و همین دوغ به او ترک و ترانه

آشفتهٔ شیرازی

مطرب مجلس کجاست چنگ و چغانه

راست کن از پرده حجاز ترانه

زلف بتان را زشانه تربیتی هست

چشم زند از مژه بزلف تو شانه

مهر منیرم نمود در دل شب ماه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه