گنجور

 
سلمان ساوجی

صاحب عادل کمال الدین حسن

ای تو را مه چاکر و کیوان غلام

همچو گردون گوهر خاص تو پاک

همچو باران فیض انعام تو عام

در جهان مکرمت هستی حسن

هم به خلق و هم به جود و هم به نام

از سعادت چون ظفر میمون لقا

وز معالی چون فلک عالی مقام

خواجه بهر این دعاگوی فقیر

کرده انعامی بر ابنای کرام

می‌برم نرد سعادت گر کند

کعبتین لطف او، او را تمام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصرخسرو

دوش تا هنگام صبح از وقت شام

برکف دستم ز فکرت بود جام

آمد از مشرق سپاه شاه زنگ

چون شه رومی فروشد سوی شام

همچو دو فرزند نوح‌اند ای عجب

[...]

انوری

ای گرفته عالم از عدلت نظام

ای نظام ابن النظام ابن النظام

ملک اقبال تو ملک لایزال

بخت بیدار تو حی لاینام

روی تقدیر از شکوهت در حجاب

[...]

فلکی شروانی

کی کشم در چشم و کی بوسم به کام

خاک درگاه شهنشاه انام

کی بود گوئی که بینم بر مراد

شاه را دلشاد و گردم شاد کام

از قبول شاه کی باشد مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه