کرا مجال بود کز زبان همچومنی
حکایتی برساند به بارگاه وزیر
زمین ببوسد و بعد از دعا خطاب کند
که ای جناب تو والاتر از سپهر اثیر
سپهر را همه بر قطب دولت تو مدار
ستاره را همه بر سمت طاعت تو مسیر
مثال امر تو را دور چرخ فرمانبر
نگین رای تو را مهر مهر نقش پذیر
تویی که صبح ضمیر منیرت از سر عار
فشاند بر رخ خورشید دامن تشویر
نفاذ تیر بیان تو در مجاری فکر
چو گوشهای کمان کرده پر ز زه لب تیر
ز عشق خط روان مسلسل قلمت
نسیم آب روان را کشیده در زنجیر
زمانه راست ز بخت تو صد بشارت فتح
که هست بخت تو همچون مسیح طفل بشیر
مرا ز طالع وارون شکایتی است عجب
اگر مجال بود شمهای کنم تقریر
چهار ماه تمام است تاز حضرت تو
میان ببسته چو رمحم زبان گشاده چو تیر
عجب درانکه درین چهار ماه یک نوبت
به حال بنده نفرمودی التفات ضمیر
که در رکاب همایون ما درین مدت
چه میکند به چه میسازد این غریب فقیر؟
نه هیچ شغل که او را بود در آن راحت
نه هیچ کار که او را از آن بود توفیر
حدیث رفته رها میکنم که آن صورت
نوشته بود قضا بر صحیفه تقدیر
کنون در آینه رای عالم آرایت
ببین که کار مرا چیست صورت تدبیر
مرا خدای تعالی به فر تخت تو داد
فصاحت و هنر و شعر و انشا و تحریر
فصاحت و هنر و شعر را رها کردم
هنر مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر
مرا ز جنس دگر نوکران پیاده شمار
از آنتکه باز ندانند شعر را ز شعیر
ببین کهع آنچه بدیشان رسید در یک ماه
به من رسید درین چار ماه عشر عشیر
بقای جاه تو بادا که هر چه مقصود است
درین میانه مرا گفته شد قلیل و کثیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در قالب نثر، به تحسین و تمجید از وزیر و مقام والای او میپردازد. شاعر از فضل و بزرگی وزیر سخن میگوید و او را بالاتر از آسمانها و ستارگان میداند. شاعر در بیانی احساسی، از احساسات خود نسبت به او سخن میگوید و تأکید میکند که هنگامی که در کنار او است، در عین حال احساس غم و تنهایی میکند. او از بخت نیک وزیر در راه فتح و پیروزی یاد میکند و ابراز تأسف میکند که در طول چهار ماه گذشته هیچ توجهی به حال او نشده است. شاعر با زبانی زیبا، مهارتهای خود در شعر و ادبیات را ذکر میکند و بیان میکند که اگرچه به این هنرها افتخار میکند، اما ناامیدیاش از عدم توجه وزیر به وضع او بیشتر است. در پایان، شاعر از وزیر تقاضا میکند که او را نظر کند و ببیند که در این مدت چه بر او گذشته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که فرصتی دارد، میتواند داستانی را از زبان من به مقام وزیر برساند.
هوش مصنوعی: زمین را میبوسد و پس از دعا میگوید: ای بزرگوار، تو فراتر از آسمانها هستی.
هوش مصنوعی: آسمان و همه ستارهها به دور محور سعادت و موفقیت تو میچرخند و هر ستارهای در جهت اطاعت از تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: تو مانند یک نگین هستی که در چرخش فرمانی قرار دارد و بر اساس اراده و خواستهات عمل میکند.
هوش مصنوعی: تو هستی که صبح، ذهن روشن و روشنت از سر خجالت، دامن زیبایت را بر روی خورشید میاندازی.
هوش مصنوعی: تیر بیان تو به قدری تاثیرگذار است که افکار را همچون گوشهایی که آماده دریافت صدا هستند، تحت تاثیر قرار میدهد. بیانی که انگار با دقت و تسلط اجرا شده، مخاطب را به شدت جذب میکند و افکار او را درگیر میسازد.
هوش مصنوعی: از عشق، خط زیبای تو مانند نخی پیوسته، نسیم آب روان را به زنجیر کشیده است.
هوش مصنوعی: زمانه به خوبی از خوشبختی تو خبر میدهد و نوید پیروزیهایی را میدهد، چرا که شانس تو مانند مسیح، مژدهای برای روزهای خوب است.
هوش مصنوعی: من از بدبختیهای خود گلایهای دارم که بسیار عجیب است. اگر فرصتی بود، میتوانستم کمی از آن را توضیح دهم.
هوش مصنوعی: چندین ماه است که در انتظار تو هستم، مثل کسی که زبانش به خاطر عشق و شوق بسته شده و نمیتواند سخن بگوید، اما وقتی به تو میرسد، مانند تیر رها میشود و احساساتش را بیان میکند.
هوش مصنوعی: عجیب است که در این چهار ماه حتی یک بار هم به حال من توجه نکردی.
هوش مصنوعی: در این مدت، این انسان بیکس و بیپول چه کار میکند و چگونه زندگی میکند در حالی که ما در کنار قدرتمندی قرار داریم؟
هوش مصنوعی: او نه در هیچ کاری آرامش دارد و نه هیچ فعالیتی که برایش تفاوتی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: داستان گذشته را فراموش میکنم، چرا که آن تصویر بر روی لوح سرنوشت نوشته شده است.
هوش مصنوعی: اکنون در آینهٔ فکر و اندیشهات، ببین که نقشه و تدبیر من برای زندگیام چیست.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ به من تواناییهای ویژهای چون بلاغت، هنر، شعر، نوشتن و نگارش عطا کرده است.
هوش مصنوعی: من فصاحت، هنر و شعر را کنار گذاشتم؛ تو نیز هنر و فصاحت و شعر را از من نخواه.
هوش مصنوعی: من را از دستهی نوکران متفاوت بپندار، زیرا آنها نمیدانند که شعر چیست و تفاوت آن با شعیر (غلات) چیست.
هوش مصنوعی: ببین که آنچه به آنها در یک ماه رسید، به من در این چهار ماه، دهم دهم آن رسیده است.
هوش مصنوعی: همواره سرفرازی و مقام تو برقرار بماند، چرا که هر آنچه را که میخواستم، در این میان به من گفته شد، چه کم و چه زیاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع
همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
بسا کسا که برهست و فرخشه بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
مبادرت کن و خامش مباش چندینا
[...]
نگر به لاله و طبع بهار رنگ پذیر
یکی برنگ عقیق و دگر ببوی عبیر
چو جعد زلف بتان شاخهای بید و خوید
یکی همه زره است و دگر همه زنجیر
درخت و دشت مگر خواستند خلعت زا بر
[...]
بتی که راستی از قد او رباید تیر
بتیر غمزه ز گردون فرود آرد تیر
نه سیب سرخ بود با رخان او مر مهر
نه با درنگ بود چون رخان من مه تیر
ز خواب دیده پر آب من ندارد بهر
[...]
بهست قامت و دیدار آن بت کشمیر
یکی ز سرو بلند و یکی ز بدر منیر
بتی که هست رخ و زلف او به رنگ و به بوی
یکی شبیه عقیق و یکی بسان عبیر
دل و برش به چه ماند به سختی و نرمی
[...]
عمید دولت عالی و خاص مجلس میر
امین گنج شه و حمل بخش حمله پذیر
نهاده روی ز حضرت بدین دیار به غزو
به طالعی که قضا روبود به فتح بشیر
گشاده حشمت او دست عدل بر عالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.