جان من میرقصد از شادی، مگر یار آمدهست
میجهد چشمم همانا وقت دیدار آمدهست
جان بیمارم به استقبال آمد، تا به لب
قوتی از نو مگر، در جان بیمار آمدهست
میرود اشکم که بوسد، خاک راهش را به چشم
بر لبم، جان نیز پنداری بدین کار آمدهست
زان دهان میخواهد از بهر امان، انگشتری
جان زار من که زیر لب، به زنهار آمدهست
تا بدیدم روی خوبت را، ندیدم روز نیک
از فراقت روز برمن، چون شب تار آمدهست
بیتو گر می خوردهام، در سینهام خون بسته است
بی تو گر گل چیدهام، در دیدهام خار آمدهست
گر نسیمی زان طرف، بر من گذاری کرده ست
همچو چنگ از هر رگم، صد ناله زار آمدهست
روز بر چشمم، سیه گردیده است از غم، چو شب
در خیالم، آن زمان کان زلف رخسار، آمدهست
گر بلا بسیار شد، سلمان برو، مردانه باش
بر سر مردان، بلای عشق بسیار آمدهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر شادی و اشتیاق شاعر به دیدار محبوبش است. او از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میگوید و اینکه تا چه اندازه این عشق بر زندگیاش تأثیر گذاشته است. شاعر با زبان تصویرساز و عاطفی احساسات درد و شوق را توصیف میکند و نشان میدهد که بیمحبوبی بر او سخت و سنگین است. در نهایت، او به استمرار بلای عشق اشاره میکند و به طور کلی، شعر درباره عشق، انتظار و درد جدایی است.
هوش مصنوعی: دل من از شادی به تپش درآمده است؛ انگار که معشوق رسیده است و چشمانم به وجد آمدهاند، چرا که زمان دیدار فرارسیده است.
هوش مصنوعی: جان مریض من به پیشواز آمد، تا شاید دوباره قوتی به من بدهد، آیا در جان مریض چیزی تازه به وجود آمده است؟
هوش مصنوعی: اشکم به سمت راهش میرود تا خاک را ببوسد. آنقدر به او نزدیکم که گویی جانم هم برای این کار آمده است.
هوش مصنوعی: میخواهد از آن دهان که در حال درخواست است، راه نجاتی پیدا کند. انگشتری به من نشان داده شده که به خاطر شرایط سخت و دلنگرانیام، به کمک نیاز دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که چهره زیبا و محبوبت را دیدم، روزهای خوب را دیگر ندیدم. از زمانی که از تو دور شدم، زندگی مانند شب تاریک و بینور شده است.
هوش مصنوعی: بدون تو اگر نوشیدهام، در درونم احساس درد وجود دارد. و اگر هم گلی چیدهام، در چشمانم فقط خار و زخمی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از آن سو به من برسد، مانند چنگ، از هر رگی صد نالهی زاری از من به گوش خواهد رسید.
هوش مصنوعی: روزها برایم تاریک و غمانگیز شدهاند، مانند شب که در ذهنم حضور دارد؛ وقتی که موهای زیبا و سیاهمند تو در ذهنم میگذرد.
هوش مصنوعی: اگر مشکلات و دشواریها زیاد شد، ای سلمان، با مردانگی و شجاعت در برابر مردان قرار بگیر، زیرا عشق درد و مصیبتهای زیادی به همراه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدهست
یا ملک در صورت مردم به گفتار آمدهست
آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار
باز میبینم که در عالم پدیدار آمدهست
عود میسوزند یا گل میدمد در بوستان
[...]
بنگرید این فتنه را کز نو پدیدار آمدهست
خلق شهری از دل و جانش خریدار آمدهست
باغ رویش را ز چاه غبغبست امسال آب
زان سبب سیب زنخدانش به از پار آمدهست
نقد هر خوبی که در گنج ملاحت جمع بود
[...]
عاشق اینجا از برای دیدن یار آمدهست
بلبل شوریده بهر گل به گلزار آمدهست
این جهان بازار کار عشق جانان است، از او
آن برد مقصود کو با زر به بازار آمدهست
عاشقم او را ندانم دولت است این یا فضول
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.