دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد
چشم مست تو به هر گوشه، خرابی دارد
نرگس مست خوشت، گرچه چو من بیمار است
ای خوشا نرگس مست تو که خوابی دارد
رسن زلف تو در رشته جان من و شمع
هر یک از آتش رخسار تو، تابی دارد
خونم ازدیده از آن ریخت که تا ظن نبری
که برش مردم صاحب نظر آبی دارد
حال ضعف دل سودازده خود، به طبیب
گفت سلمان و تمنای جوابی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای معشوق خود اشاره میکند و از تأثیر عمیق او بر خود سخن میگوید. او از زلف معشوق به عنوان دامی یاد میکند که او را در خود گرفتار کرده، و چشمهای مست او را نشانی از خرابی و افسردگی میبیند. شاعر به نرگس معشوق که خود بیمار است، حسادت میکند و از آتش چهرهاش لذت میبرد. در پایان، او به ضعف قلب و جستجوی درمان اشاره میکند و از پزشک میخواهد که جوابی به امیدهایش بدهد.
هوش مصنوعی: موهای تو به هر حلقهای یک رشته از دام دارد و چشمان زیبای تو در هر گوشهای دلی را ویران میکند.
هوش مصنوعی: نرگس زیبا و خوشحال تو، هرچند مثل من بیمار است، اما خوشا به حال او که خواب و خیال دارد.
هوش مصنوعی: زلف تو همچون ریسمانی است که جانم را به خود بسته و هر یک از شمعها که در زیبایی چهرهات شعلهور است، تابی خاص دارد.
هوش مصنوعی: چشمهایم از اشک پر شده است، چون نمیخواهم فکر کنی که من بیتوجه و بیاحساس هستم.
هوش مصنوعی: سلمان در حال حاضر از درد دل و افکار پریشان خود رنج میبرد و به پزشک مراجعه کرده است و امیدوار است که پاسخی دریافت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد
چشم مست تو به هر گوشه خرابی دارد
کی کند سوی دل خسته حافظ نظری
چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد
آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد
از سَرِ کُشتهٔ خود میگذری همچون باد
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد
ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف
[...]
هر که در دیر مغان جام شرابی دارد
رسدش گر به فلک ناز و عتابی دارد
آنکه در میکده بگرفت به کف رطل گران
چرخ بر روی میش حکم حبابی دارد
روضه و حور به کوثر چه کند یاد آنک او
[...]
خضر اگر بر لب کس منت آبی دارد
بگذر از چشمهٔ حیوان که سرابی دارد
التفاتش به لب تشنهٔ ما نیست، دریغ
هر که جام سخنی، زهر عتابی دارد
همه عاشق نکند دست به زلف تو دراز
[...]
از بتان شسته عذاری که حجابی دارد
چشم بد دور که خوش عالم آبی دارد
خار در دیده بی پرده شبنم شکند
از حیا چهره هر گل که نقابی دارد
به دل روشن اگر یار نمی پردازد
[...]
بی تو معموره ی دل رو به خرابی دارد
مو به مویم ز جنون سلسله تابی دارد
برنیاید ز فلک در طلبت کام جهان
همچو آن تشنه که پیراهن آبی دارد
آخر کار دل از عشق تو پیداست که چیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.