شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام
غرض آن است که امشب شب جام است و مدام
کام خمار شد از خنده لبالب چو قدح
که میش می رسد امشب ز لب جام به کام
ساقی آغاز کن اکنون که مه رزوزه گذشت
بزم شام است و در وبزم می عیش انجام
خلد عیش است و درو باده حلال است
حلالروز عیدست و درو روزه حرام است حرام
بر سر کوچه خمار به شهر شوال
خانه ای گیر که بستند در شهر صیام
پخته شد هر که به خام خم خمار رسید
تو بدین پخته اگر در نرسی باشی خام
شاهدی دوش جمال از تتق شام نمود
که جهانی همه روزش نگران بود ز بام
مه پریرار علم افروخت به خاور در صبح
دوش دیدند پی نعل براقش در شام
چرخ با مشعل صبحی به در شاه آمد
جهت تهنیت عید و پی رسم سلام
ای سر زلف تنو را در شکن حلقه دام
از هوا طایر روح آمده با طوق حمام
تا به گرد لب لعلت خط مشکین بدمید
روشنم شد که شرابیست لبت مشک ختام
دهنت پسته شورست لبت تنگ شکر
من فدای تو و آن پسته شکر بادام
سرو زد لاف که زیبا قدم و بیش قدم
گو قدم پیش نه و پیش قدم خوش بخرام
چشم ماشکل قد چست تو بیند هموار
دل مادام سر زلف تو خواهد مادام
همه خواهند دوا از تو من خواهم درد
دانه جویند بدین در همه مرغان مادام
سخنی داشت لبت با من و ابروی کجت
نا گه از گوشه ای آمد که گذارد پیغام
چون میان من و تو هیچ نمی گنجد موی
خود چه حاجت که به حاجب دهی البته پیام
با خیال لب لعلت مژهام غرق عرق
با هوای گل رویت خردم مست مدام
بر وصلت دگری می خورد و من غم عشق
که بر وصل تو خاص است و غم عشق تو عام
من به خون جگرم عشق تو پرورده چرا
دگری خوش کند از نافه مشک تو مشام
دارم امید که اگر مهر توام کردا سیر
کند آزاد مرا داور خورشید غلام
مظهر صبح ظفر مهر ذکا ابر حیا
منع بهر کرم روی جهان پشت انام
سایه لطف خداوند جهان شیخ اویس
مردم دیده دین پشت و پناه اسلام
آنکه بر عزم طواف در او می بندند
هفت اجرام سپهر از پی طاعت احرام
آفتابی که چو در رزم زند دست به تیغ
از میان پیکر مریخ برآرد چو حسام
هم ز طیب نفسش بزم ملک غالیه بوی
هم ز گرد سپش روی فلک غالیه فام
کار دین از روش رایت او یافت قرار
عقد ملک از گهر خنجرش آمد به نظام
تا زدیوان رضایش نستاند امضا
اختران را نبود هیچ نفاذ احکام
ابر می خواست که باران برد از بحر محیط
گفتمش : آب خود ای ابر مبر پیش لثام
با وجود کفش از بحر عطامی طلبی
گر کسی ملتمسی می طلبد هم زکرام
ای زیمن اثر طالع فر خنده تو
پنج نوبت زده در هفت ولایت بهرام
حد قدرت به تصور نتوان دانستن
که کسی عرصه افلاک نپیمود به گام
در وجود ار نگرد خشمت ازین پس نبود
آسمان را حرکت جرم زمین راآرام
جام احسان تو چون خنده زند در مجلس
گه کند ناله و گه گریه ز دستت نمام
می رود راه خلاف تو و می ماند خصم
به شغالی که رود پنجه زند با ضرغام
هر کجا موکب عزمت حرکت کرد کند
کره خاک به یکبارگی از جای قیام
باد عزمت ندمد بی نفحات نصرت
ابر کلکت نبود بی رشحات انعام
بی هوای تو چنان است چو بی آب نبات
بی ثنای تو کلام است چو بی ملح طعام
نسپرند سر کوی جلالت افکار
نرسیدند به سر حد کمالت اوهام
چرخ هر دایره ماه که بنیاد نهاد
جز به تدبیر ضمیر تو نکردند تمام
به خطا راند زبان تیغ به عهدت زان گشت
حد بر او واجب و محبوس ابد شد به نیام
عکس تیغ تو اگر کوه ببیند برعکس
کوه را لرزه ازآن بیم نهد بر اندام
خواستم رای تو را خواند به خورشید خرد
گفت خورشید به عهدش به کیان است و کدام
این همه ساله کند بزم و عطا با هر کس
وان به یک ماه دهد قرصی و آن نیز به وام
منهی صیت تو از غیرت دین پروریت
گر کند پرده نشینان فلک را اعلام
شمسه پرده افلاک چو خاتون هلال
بر نیاید پس ازین بی تتق شام ببام
تا چو ماه علم شاه شود هر سر ماه
ماه نو ماهچه قبه این سبز خیام
خیمه جاه تو را حد زمان باد اطناب
وان طنابش همه پیوسته به اوتاد دوام
عید میمون تو را باد همه قدر لیال
روز اقبال تو را باد همه عید ایام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به جشن و شادمانی عید اشاره میکند و از فضایی پر از لذت و عیش سخن میگوید. او شب را به عنوان شبی ویژه و جشن مانند توصیف میکند که در آن باده حلال و روزه حرام است. با استفاده از تشبیهات زیبا، شاعر به زیباییها و خاصیتهای معشوق اشاره میکند و احساسات خود را در مورد عشق و شور و شوق بیان میکند. همچنین، انتظار و امید به مهر و لطف معشوق در این شعر به روشنی مشهود است، و در نهایت شاعر از فضایل و قدرت بزرگانی چون شیخ اویس صحبت میکند و این فضایل را به روزگار خود پیوند میزند. در کل، این شعر فضایی عاشقانه و جشنوارهای را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: به شب و نور شفق اشاره میکند که شبی شاد و دلانگیز است، مانند عید و جشن. او به علاقه و خوشی این شب که پر از شادی و سرور است، اشاره میکند و میگوید که امشب شب خاصی است که باید از آن لذت برد.
هوش مصنوعی: زخندۀ پرشور مثل یک لیوان پر از شراب، دل شاد و مملو از لذت میشود؛ چرا که امشب، خوشی و شادمانی به خوبی به زندگیام خواهد رسید.
هوش مصنوعی: ای ساقی، اکنون که شب جشن و سرور به پایان رسیده است، بگذار دور جدیدی از شادی و نوشیدن آغاز شود. شب برای لذت و خوشی آمده است.
هوش مصنوعی: بهشت زندگی پر از لذت است و در آن نوشیدنیهای حلال وجود دارد. در این روز جشن و شادی، روزهخواری ممنوع است.
هوش مصنوعی: در یکی از کوچهها، جایی در شهر شوال، خانهای پیدا کن که در زمان ماه رمضان به خاطر روزهداری بسته شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در میخانه به حالت خماری رسید، پخته و成熟 شد؛ اما اگر تو به این حالت نرسی، نشاندهندهی ناپختگیات است.
هوش مصنوعی: دوش یکی از زیباترین چهرهها از بالای بام نمایان شد که همهی جهان از صبح تا شب نگران او بودند.
هوش مصنوعی: صبح روز قبل، مه زیبایی در شرق درخشید و در شام شب گذشته، سرنخی از نعل اسب درخشان او را دیده بودند.
هوش مصنوعی: چراغ صبح به دربار شاه آمد تا عید را تبریک بگوید و به رسم سلام ادا شود.
هوش مصنوعی: ای سر زلفت مانند حلقهای است که در دامنی نرم و دلنشین فشرده شده است. روح من که مانند پرندهای در هوا پرواز میکند، به خاطر زیباییات به اینجا آمده و مانند طوقی به گردن حمام، به تو وابسته شده است.
هوش مصنوعی: به هنگام وزیدن نسیمی که عطر و بوی خوشی از لبهای قرمزت به مشامم رسید، فهمیدم که این بوی دلانگیز حاصل نوشیدنی شیرین و دلپذیری است که لبهایت به آن آغشتهاند.
هوش مصنوعی: لبت شیرین و گفتارت مثل پستهٔ شور است، من به خاطر تو و آن پستهٔ شیرین بادام، جانم را فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: سرو به خود میبالد و میگوید که به زیبایی و قدمت مینازد. به او بگو که جلوتر بیفتد و با قدمهای زیبا و مطمئن خود، به خوبی خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: چشم من از زیبایی قامت تو همیشه لذت میبرد، و دل من همیشه آرزو دارد که همواره در کنار موهای تو باشد.
هوش مصنوعی: همه مردم به دنبال درمان و رفع مشکلات خود هستند، اما من خواهان درد و رنج هستم. به این خاطر که در هر حال و در هر زمانی، پرندگان همیشه به دنبال دانه و غذا هستند.
هوش مصنوعی: لبان تو با من سخنی داشتند و ابروی کجت ناگهان از گوشهای پیدا شد و پیامی را رساند.
هوش مصنوعی: وقتی هیچ چیز بین من و تو فاصله نینداخته، پس چرا باید خود را از دیگری پنهان کنی و اجازه دهی که کسی میان ما پیام بیاورد؟
هوش مصنوعی: با تصور لبهای قرمز تو، مژههایم عرق میکنند و به خاطر زیبایی چهرهات، همواره در حال نشئه و سرمستی هستم.
هوش مصنوعی: او با یکی دیگر خوش میگذرانَد، ولی من تنها غم عشق تو را در دل دارم، چرا که عشق تو برای من خاص و ویژه است، در حالی که غم любвиَت عمومی و همگانی است.
هوش مصنوعی: من برای عشق تو با تمام وجودم رنج کشیدهام، اما چرا کسی دیگر با عطر خوش موهای تو خود را خوشحال کند؟
هوش مصنوعی: دارم امید که اگر تو به من مهر و محبت کنی، قاضی و داور زندگیام میتواند با کمک نور تو، من را از قید و بندها آزاد کند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جلوههای صبحگاهی میپردازد. صبح نماد موفقیت و پیروزی است و خورشید، که نماد روشنی و دانایی است، به نزاکت و شرم توجه دارد. این شعاعهای آفتاب میتواند رحمت و لطف را به ارمغان بیاورد و دنیای ما را با چهرهاش روشن کند، در حالی که اعمال ناپسند را به پشت خود میزند.
هوش مصنوعی: سایهی رحمت خداوند بر سر شیخ اویس و جامعه اسلامی، موجب حمایت و پشتوانهای مستحکم برای مردم مؤمن شده است.
هوش مصنوعی: کسی که با اراده به دور او طواف میکند، هفت آسمان به دنبال اطاعت از او به حالت احرام درآمدهاند.
هوش مصنوعی: خورشیدی که در میدان نبرد، مانند شمشیری که از بدن سیاره مریخ بیرون میآید، به شدت میدرخشد.
هوش مصنوعی: به خاطر دلپذیری نفس او، محفل ملک عطر خوشی دارد و به دلیل غبار سپیدش، آسمان رنگ و رویی زیبا به خود گرفته است.
هوش مصنوعی: کار دین به آرامش و ثباتی رسید که به واسطه علم و خرد او به دست آمد. تنظیم و استحکام ملک به خاطر قابلیت و کاردانی او به وجود آمد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از دست دیوان و حکمهای آنان رضایت نگیری، ستارهها هیچگونه تأثیری بر سرنوشت و احکام ندارند.
هوش مصنوعی: ابر میخواست بارانی را از دریا بگیرد، اما من به او گفتم: ای ابر، نگذار آب خودت را قبل از اینکه به زمین برسد، از دست بدهی.
هوش مصنوعی: اگرچه داری کفش، چرا از دریا عطا طلب میکنی؟ اگر کسی از من درخواست کند، من هم به او کمک میکنم.
هوش مصنوعی: خندهٔ تو همچون خوشبختی اثرگذار است که در پنج نوبت در هفت سرزمین بر بهرام مشاهده شده است.
هوش مصنوعی: نمیتوان با خیال و تصور به حد و اندازه قدرت پی برد که کسی بتواند با پای خود به آسمانها و افلاک دست یابد.
هوش مصنوعی: اگر در وجود تو خشم و غضب نباشد، آنگاه آسمان نیز به حرکت در نخواهد آمد و زمین در آرامش خواهد بود.
هوش مصنوعی: در مجلس، وقتی که جام بخشش تو لبخند میزند، گاهی باعث ناله و گاهی باعث گریه میشوی.
هوش مصنوعی: شخصی در جهت نادرست حرکت میکند و دشمنی میکند، مانند شغالی که به جنگ با شیر میرود.
هوش مصنوعی: هر جا که کاروان بزرگی از عظمت تو حرکت کند، کل زمین یکباره از جا بلند میشود.
هوش مصنوعی: بدنیا نبیند باد عزمت بی کمکهای نصرت و یاری، همچنان که ابر نمیتواند باران بیرحمت و نعمت ببارد.
هوش مصنوعی: بیحضور تو زندگی مانند بی آب و غذاست و بدون تو هر سخنی مانند خوراکی است که مزه نداشته باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که افکار و تصورات درباره جلالت و عظمت تو به حدی نمیرسند که بتوانند به تمام و کمال تو نزدیک شوند. به عبارتی، هرچقدر هم که در ذهن انسانها ایدهها و خیالاتی درباره تو شکل گیرد، باز هم نمیتوانند به عمق و کمال واقعی تو دست پیدا کنند.
هوش مصنوعی: چرخهای دایرهای که ماه را ایجاد کردهاند، تنها به لطف اندیشه و تدبیر تو به سامان رسیدهاند و هیچ چیز دیگری در این میان نقش نداشته است.
هوش مصنوعی: به اشتباه زبان تو در زمان وعده به تیغ تبدیل شد و همین باعث شد که حد و مرزی بر او واجب شود و او تا ابد در قید و بند قرار گیرد.
هوش مصنوعی: اگر کوه تصویر تیغ تو را ببیند، از ترس آن لرزه بر اندامش میافتد.
هوش مصنوعی: درخواست کردم که نظر تو را از خورشید حکمت بپرسم، اما خورشید پاسخ داد که عهد و پیمان او متعلق به کدام سرزمین و کدام پادشاهی است.
هوش مصنوعی: سالهاست که او با هر کسی خوشگزرانی و بخشش میکند، اما در نهایت در یک ماه فقط یک لقمه به کسی میدهد و آن هم به صورت قرض.
هوش مصنوعی: تو به دلیل غیرت دیانت، نامت از دیگران جداست و اگر کسی بخواهد پردهنشینان آسمان را خبر دهد، تنها تو را میشناسند.
هوش مصنوعی: خورشید مانند ماه در آسمان، جلوهگر است و پس از این شبی از بینظمی و تاریکی نمیگذرد.
هوش مصنوعی: به هر سر ماه، مانند ماه کامل، دانش شاهانهای به دست آید و در این قبهی سبز خیام، ماه نو و ماهچه نمایان شوند.
هوش مصنوعی: قدرت و مقام تو به اندازه زمان گسترش یافته است و این مقام مانند طنابی است که به میخهای ثباتی متصل شده و همواره پابرجاست.
هوش مصنوعی: عید خوشی تو همیشه باد، و روزهایی پر از خوشبختی و موفقیت برایت آرزو میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به رکوع آر صراحی را در قبلهٔ جام
چون فرو ناله شود، باز درآور به قیام
از سجودش به تشهد بر و آنگه به سلام
زو سلامی و درودی ز تو بر جمع کرام
هست زلف و دهن و قد تو ای سیم اندام
جیم و میم و الف و قامت من هست چو لام
من یکی ام ز جمال تو مرا دور مکن
که جمالت نبود بی من بیچاره تمام
زلف مشکین تو دامی است پر از حلقه و بند
[...]
شاه برهان نسب آنست امام بن امام
خسرو شرع ملک زاده حسام بن حسام
آن حسام بن حسامی که حسام نظرش
هرگز از خصم بالزام نشد باز نیام
به حسامی ز نیام آخته شد زنده به مرگ
[...]
مرحبا نو شدن و آمدن عید صیام
حبذا واسطهٔ عقد شهور و ایام
خرم و فرخ و میمون و مبارک بادا
بر خداوند من آن صدر کرم فخر کرام
مجد دین بوالحسن عمرانی آنکه به جود
[...]
ای ترا گشته کرم ذاتی و احسان لازم
بی مقولات تو منطق ندهد داد کلام
جنس آن فصل که می رفت به هر نوع که هست
اگر از خاصه بود آن عرضی باشد عام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.