گنجور

 
سلیم تهرانی

زده گل دست بر دامان حافظ

خورد بلبل قسم بر جان حافظ

کند از شعلهٔ آواز خود گرم

دف خورشید را دستان حافظ

ز مستی چون کشد گلبانگ در باغ

شود مرغ چمن قربان حافظ

زره را حلقهٔ دف کرد داود

چو برگردید از میدان حافظ

ز شورانگیزی رنگین غزل‌ها

لب حافظ بود دیوان حافظ

چو گل در دف جلاجل گشته خاموش

سلیم از حیرت الحان حافظ

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
حکیم سبزواری

هزاران آفرین بر جان حافظ

همه غرقیم در احسان حافظ

ز هفتم آسمان غیب آمد

لسان الغیب اندر شان حافظ

پیمبر نیست لیکن نسخ کرده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه