گنجور

 
سلیم تهرانی

دلم آن پر عتاب می طلبد

ترک مستی کباب می طلبد

ساده لوح آنکه در ولایت حسن

گرمی از آفتاب می طلبد

آب خواهد ز تشنه در دریا

آنکه از ما شراب می طلبد

بخت در گریه خواهدم دایم

هرچه شور است، آب می طلبد

دل ضرورش مگر شده ست سلیم؟

که به این اضطراب می طلبد

 
 
 
جویای تبریزی

لبت از خود شراب می طلبد

دلم از خود کباب می طلبد

از می لاله گون لبی ترکن

باغ حسن تو آب می طلبد

هر که از شوخی تو آگاه است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه