گنجور

 
جویای تبریزی

لبت از خود شراب می طلبد

دلم از خود کباب می طلبد

از می لاله گون لبی ترکن

باغ حسن تو آب می طلبد

هر که از شوخی تو آگاه است

از درنگت شتاب می طلبد

به رخش آنکه گرم می بیند

زآن گل رو گلاب می طلبد

دلم از نسبت لبش جویا

بادهٔ لعل ناب می طلبد

 
sunny dark_mode