گنجور

 
سلیم تهرانی

غبار غم ز ابر نوبهاری در جهان گم شد

قدح را بر زمین مگذار ساقی کآسمان گم شد

در آن زلف از ضعیفی می دهد آهم نشان از دل

که سوزن می شود پیدا چو شب با ریسمان گم شد

علاج داغ دل کردیم اما درد پنهان را

ره بیرون شدن از کوچه های استخوان گم شد

ز شور عندلیبان سرو و گل در رقص می آیند

چمن رنگ دگر پیدا کند چون باغبان گم شد

به بزم وصل خود تا چند می گویی مرا گم شو

نه سیمابم، میان انجمن چون می توان گم شد؟

عبث خاک وطن از انتظارم چشم بر راه است

که عنقا تا قدم بیرون نهاد از آشیان، گم شد

طلبکار سخن عشق و زبان از شرم خاموش است

چو پیدا شد خریداری، کلید این دکان گم شد

جهان بی‌اختیار آرامگاه اهل دل باشد

که شب منزل شود، هرجا که راه کاروان گم شد

ز بیم زندگی بر جان نظر در حشر نگشایم

نگوید تا زمین از جای رفت و آسمان گم شد

غلام و پاجی هندوستان از فارسی گفتن

نمی‌دانند حرفی غیر این بشکست و آن گم شد!

سلیم این در جواب سحرپردازی که می‌گوید

کتاب حسن را جزو محبت از میان گم شد

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان گم شد

گرفتم ناگهان نامش حدیثم در دهان گم شد

دل گم گشته را در هر خم زلفش همی جستم

که ناگه چشم بد خویش سوی جان رفت و جان گم شد

ندانم دی کی آمد، کی ز پیشم رفت، کان ساعت

[...]

نظیری نیشابوری

ز بیداد تو حرف مهر را نام و نشان گم شد

کتاب حسن را جزو محبت از میان گم شد

ز جوش بوالهوس گرد دلت عاشق نمی گردد

طفیلی جمع شد چندان که جای میهمان گم شد

سحر بیتی مغنی می سرود از تو به یاد آمد

[...]

قصاب کاشانی

برافکندی ز رخ تا پرده ظلمت از جهان گم شد

نمودی چهره تا خورشید را نام و نشان گم شد

به هنگام جواب ار ببینم خاموش معذورم

که چون گفتی سخن در کامم از حسرت زبان گم شد

نمی‌دانم دلم را خط به غارت برده یا خالش

[...]

آشفتهٔ شیرازی

چه شد نایی که اندر نی تو را راه فغان گم شد

زدم سردی حدیث اشتیاقت در دهان گم شد

نمی‌دانم اسیر زلف شد یا کشته غمزه

همی‌دانم که مرغ دل ز سینه پرزنان گم شد

ز اشک و آه یعقوب و زلیخا اندرین وادی

[...]

صامت بروجردی

هجوم غم رسید اندر دل و راه فغان گم شد

مران ای ساربان محمل که امشب کاروان گم شد

مگر مرغی‌ رها گردید از کنج قفس دیگر

که از نالیدن او دست و پای باغبان گم شد

ترا گفتم مپیچ ای مرغ دل بر زرف پرچینش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه