تا به کی آن آهوی وحشی نگردد رام ما
ز انتظار او غبار آورد چشم دام ما
عمر رفت و روزگار هجر او آخر نشد
انتظار صبح محشر می کشد این شام ما
در محبت بیش ازین خواری نمی باشد که دل
می کند پهلو تهی همچون نگین از نام ما
جسم زار ما ز بس بالید از غم های او
شد لباس زندگانی تنگ بر اندام ما
آسمان از سبحه ی پروین، دمی صد بار بیش
استخاره می کند تا می دهد یک کام ما
داد ما لب تشنگان را جرعه ای کی می دهد
چون حباب از آب دریا پر نگردد جام ما
عشق او مشهور عالم کرد ما را چون سلیم
شد بلند از گفتگوی قامت او نام ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به احساس ناکامی و انتظار طولانی خود در عشق و جدایی اشاره میکند. او از بیتابی و درد ناشی از دوری معشوق میگوید و این انتظار را همچون عذابی میداند که عمر او را تلف کرده است. دلش از محبت به معشوق داغان است و با تشبیه به نگینی که از نامش تهی شده، از فقدان او رنج میبرد. همچنین، او احساس میکند که بار غم عشق بر بدنش سنگینی میکند و زندگیاش تنگ و سخت شده است. در انتها، او به وجود عشقش در میان مردم اشاره میکند و میگوید که نام او به واسطه عشق تبدیل به موضوعی شناختهشده در عالم شده است.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی این آهوى وحشى به ما عادت نخواهد کرد؟ از انتظار او، چشمان دام ما غبار آلود شده است.
هوش مصنوعی: زندگی گذشت و دوران فراق او همچنان ادامه دارد و انتظار روز قیامت، شب پر از غم ما را میکشد.
هوش مصنوعی: در عشق بیش از این هیچ رنجی وجود ندارد که دل از ما جدا شود، مانند نگینی که از یک انگشتر جدا میافتد.
هوش مصنوعی: اندام نحیف و آسیبدیده ما به خاطر غمها و دردهای او شبیه به لباس تنگی شده که بر روی ما فشار میآورد و ما را ناتوان و رنجور کرده است.
هوش مصنوعی: آسمان با ستاره های پروین، بارها و بارها برای ما دعا می کند تا یک خواسته یا آرزوی ما برآورده شود.
هوش مصنوعی: ما در انتظار اندکی از بخشش و نوازش دیگران هستیم، اما چون حبابی که در دریا غرق میشود، هرگز نمیتوانیم ظرف خود را پر کنیم و تشنگیمان برطرف شود.
هوش مصنوعی: عشق او نام ما را در دنیا زنده کرد و وقتی قامت او به بلندای سلیم رسید، ما هم به خاطر او شناخته شدیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باده می ریزند صافی دم بدم در جام ما
تا چه خواهد شد ز جام یار ما انجام ما؟
ما همه مستیم از آن دولت که بنمودی جمال
همچو دولت ناگهان مست آمدی بر بام ما
چون سر از خاک لحد در حشر بردارم ز خواب
[...]
از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما
از نمک سنگین شود خواب کباب خام ما
هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما
اوج دولت طاق نسیان است در ایام ما
قسمت ما زین شکارستان به جز افسوس نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.