گنجور

 
سلیم تهرانی

از عکس رخش که تاب دارد

آیینه گلی در آب دارد

از خال، بیاض گردن او

صد نقطه ی انتخاب دارد

خواهد گردید کشته در عشق

سیماب چه اضطراب دارد؟

گنجایش یک نگه درو نیست

چشم تو ز بس که خواب دارد

از صبح چه غم چراغ ما را

پروانه ی آفتاب دارد

زنهار که از دکان ایام

آتش نخری که آب دارد!

هر چیز ازو سلیم پرسند

کلکم به زبان جواب دارد

 
 
 
نظامی

وان نافه که مشک ناب دارد

خون ریختنش چه آب دارد

اسیر شهرستانی

در راه تو دل شتاب دارد

بیتاب تو گشته تاب دارد

از مستی چشم می پرستت

تا چشم پیاله خواب دارد

آه از دل آرمیده من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه