گنجور

 
سلیم تهرانی

درین ره کعبه سنگ راه باشد

همان به راهرو آگاه باشد

بگو توفیق را ای خواجه ی خضر

که با ما یک قدم همراه باشد

بلندی بایدت، بگذر ز پستی

ره معراج یوسف، چاه باشد

چو جان داری، چرا می ترسی از مرگ

چه باک از قرض، چون تنخواه باشد

به راهش سر نهادیم و گذشتیم

نماز رهروان کوتاه باشد

جنون عاشقان باید سلیما

اگر دایم نباشد، گاه باشد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
کمال‌الدین اسماعیل

مرا اسبیست الحق این چنین اسب

زیان مال و نقص جاه باشد

همه تن استخوان چون اسب عاجست

که در شطرنج جفت شاه باشد

چو دیواریست بر روی بلندی

[...]

اوحدی

بداند، هر که او آگاه باشد

که دلها را به دلها راه باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه