چو حسن سبز تمنای اهل دید بود
مباش گو به چمن گل چو سرو و بید بود
به بزم شوق، پی آب خوردن دل ما
سفال سبز به از چینی سفید بود
فلک چگونه گشاید دری به روی کسی
که هر ستاره ی او قفل بی کلید بود
کدام فیض که در محفل محبت نیست
چراغ کشته ی این انجمن شهید بود
ترا که فصل شباب است جام می مگذار
که می به دست جوانان حنای عید بود
سلیم را ز جنون نیست بیم کشته شدن
که مست عشق ترا تیغ، برگ بید بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.