چه غافلیست ز دور سپهر، مردم را
در آسیا بنگر خواب ناز گندم را
هزار همچو تو رفتند و آسمان برجاست
بسا سبو که شکستهست در قدم خم را
سپهر را خطر از رهگذار حادثه نیست
زیان نمیرسد از سنگ، کاسهٔ سم را
به دفع چشم بد هر کسی سپندی هست
کسی چه چاره کند چشم زخم انجم را
به جلوهگاه تو ای شاخ گل ز شرم چو کبک
به خویش دزدد طاووس بوستان دم را
کسی که بر حذر است از زبان مار، سلیم
به خود دراز ندیده زبان مردم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تفکر درباره زندگی و سرنوشت انسانها پرداخته است. شاعر به غفلت مردم از واقعیتهای زندگی اشاره میکند و به خواب آرام گندم در آسیا مینگرد. او با بیان هزاران نفری که مانند ما روزگار میگذرانند، تأکید میکند که آسمان همچنان برقرار است و زندگی ادامه دارد، حتی اگر برخی دچار آسیب یا شکستی شوند.
شاعر به این نکته هم میپردازد که خطراتِ دنیا به سپهر (آسمان) آسیب نمیزند و سنگی نمیتواند به کاسه سم ضرری برساند. همچنین، او به وجود چشمی بد و چشم زخم اشاره میکند و متذکر میشود که هر کس چارهای برای دفع این آسیبها پیدا کرده، اما چشم زخم ستارگان را نمیتوان از بین برد.
در نهایت، شاعر به شخصیت خود و دیگران اشاره میکند و از احتیاط در برابر خطرات و بدگوییهای زبان مردم میگوید. به طور کلی، شعر تذکری است درباره توجه به واقعیات و نتایج اعمال انسانها.
هوش مصنوعی: مردم در خواب عمیق و آرامی به سر میبرند، غافل از آنچه در دور و برشان میگذرد و از بلایای آسمانی بیخبرند؛ اگر به زندگی آنها در آسیا نگاه کنیم، میبینیم که مانند خواب ناز و آرام گندماند.
هوش مصنوعی: بسیاری مانند تو از دنیا رفتهاند، اما آسمان همچنان باقیمانده است. بسیاری از کوزهها در اثر افتادن شکسته شدهاند، اما خم (محل نگهداری شراب) همچنان وجود دارد.
هوش مصنوعی: آسمان از خطرات ناشی از پیشامدها در امان است و آسیبی از سنگ به کاسه سم نمیرسد.
هوش مصنوعی: در برابر نگاه حسرتبرانگیز هر کس، راهی برای محافظت وجود دارد، اما چه کسی میتواند از آسیب چشمان ستارگان در امان باشد؟
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، در حضور تو، مانند کبک از شرم، طاووس بوستان به خود نگاهی میاندازد و دمش را میپوشاند.
هوش مصنوعی: کسی که از نیش زبان مار احتیاط میکند، نباید زبان مردم را نادیده بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز فضل داشته آدمی و آدم را
ز صنع ساخته هشده هزار عالم را
زهی به تیغ شجاعت گرفته عالم را
حدیث جنک تو جان تازه کرد ستم را
ابولمظفر منصور قاسم پرناک
که جرعه نوشی جامت نمیسزد جم را
غمی نماند جهان را بیمن دولت تو
[...]
منم که یافته ام ذوق صحبت غم را
به صبح عید دهم وعده ی شام ماتم را
ز لاف صبر بسی نادمیم، طعنه مزن
مروت که ملامت بلاست ملزم را
به لذت ابد ار زنم او دلا مژده
[...]
مَکِش زِ دستِ من، آن ساعدِ نِگارین را
که خون زِ دستِ تو، بسیار دَر دل است، مَرا
منم که داغ دلم دشمن است مرهم را
نمیدهم به شب قدر روز ماتم را
خدنگ یار مگر چاک سینهام بگشود؟
که سوخت شعله طوفان عشق عالم را
به گلشنی که نسیم دلم گذشته بر آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.