گنجور

 
سلیم تهرانی

با وجود صد هنر، لافم ز شعر دلکش است

خامه در دست هنرور، تیر روی ترکش است

روزی کس کی خورد هرگز کسی، زان چوب را

آب نتواند فرو بردن که رزق آتش است

در چمن ترسم رود آخر به تاراج خزان

آنچه اسباب تعلق غنچه را در مفرش است

نفس را تحریک نتوان کرد در لهو و لعب

تازیانه آفتی باشد چو توسن سرکش است

قسمت ما نیست آبی در جهان، ورنه سلیم

آنچه بسیار است در غمخانه ی ما، آتش است

 
 
 
ناصر بخارایی

می کمیت باد پای تند و تیز و سرکش است

ماه نعل تیزرو مانند آب و آتش است

خال رز را گر نه از خون سیاووش است آب

باده مرد افکن جرا گردید، گویی سرکش است

روز و شب بی جام می‌دارم خمار و درد سر

[...]

صائب تبریزی

گرچه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است

در میان سازها، نی تیر روی ترکش است

گر برآرد عشق دود از عقل، جای رحم نیست

خانه زنبور کافر مستحق آتش است

رزق خاموشان شود اکثر معانی لطیف

[...]

سلیم تهرانی

با نسیم صبح شمع خلوت من سرکش است

خار و خاشاک مرا گر سوخت آتش، آتش است

از غبار کینه یک آیینه ی دل صاف نیست

در میان دوستان ما همین می بی غش است

آن خط مشکین نه تنها شد بلای جان ما

[...]

واعظ قزوینی

باز امشب ناوک آن غمزه بر ما پرکش است

در لب لعلش، تکلم چون نمک در آتش است

نیست ناخوش، هرچه آید از خوش و ناخوش ز دوست

خوش نبودن با خوش و ناخوش، ز مردان ناخوش است

غیر دم سردی نمی بینم ز ابنای زمان

[...]

جویای تبریزی

تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است

در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است

هر که خالی شد زخود لبریز کیفیت بود

هر حبابی پیش ما جام شراب بیغش است

هر قدر پختم خیالش همچنان خام است خام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه