خوش نیست به اهل طلب ایام لئیم است
هرگاه که امیدی ازو نیست چه بیم است
زان شعله که از طور دلم کرد تجلی
یک اخگر افروخته در دست کلیم است
از پهلوی ما جای به مجنون نشود تنگ
صحرا به گشادی چو کف دست کریم است
بر مور میفکن نظر از چشم حقارت
مو گرچه ضعیف است ولی جزو گلیم است
در عشق تو مردن چو شکر خواب صبوحی
موقوف اجل نیست، که آن رسم قدیم است
با همنفسان گفت شب از شور فغانم
دانید که این هرزه درا کیست؟ سلیم است!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و جستجوی حقیقت در زندگی اشاره دارد. شاعر به نگرانی و ناامیدیای که در زندگیاش وجود دارد، اشاره میکند و به تأمل درباره عشق و مرگ میپردازد. او با ذکر شعلهای که از دلش برمیخیزد و خارهایی که ممکن است در زندگیاش وجود داشته باشد، به خود و اطرافیانش میاندیشد. همچنین، او به مقایسه جایگاه انسانها و قدرت عشق اشاره کرده و در نهایت به عشق و دردهای مربوط به آن میپردازد. شعر در نهایت نشاندهندهی امید و جستجوی معنا در زندگی است، حتی در لحظات سخت و ناامیدکننده.
هوش مصنوعی: زندگی در روزگار ناپسند و ناامید کننده خوشایند اهل طلب نیست. وقتی هیچ امیدی از کسی وجود ندارد، دیگر چه نیازی به نگرانی هست؟
هوش مصنوعی: از آن شعلهای که از کوه دل من متجلی شده، یک ذره آتش بر افروخته در دستان حضرت موسی است.
هوش مصنوعی: از کنار ما هیچ کس نمیتواند به مجنون نزدیک شود. صحرا به اندازهی یک کف دست کریم، وسیع و باز است.
هوش مصنوعی: به مور نگاه نکن و او را کوچک نشمار، زیرا هرچند که به نظر ضعیف میآید، اما بخشی از گلیم و هستی است.
هوش مصنوعی: در عشق تو جان باختن مثل خواب در صبح زود است که به مرگ انسان وابسته نیست، زیرا این یک سنت قدیمی است.
هوش مصنوعی: در جمع همنشینان، از دلتنگی و درد خود صحبت کردم و از آنها خواستم که بدانند این فرد بیخود و بیهدف کیست؟ آیا او شخصیتی نیک و آرامشبخش است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه تو حقیری و گناه تو عظیم است
نومید نباشی که خداوند کریم است
گو عذر به پیش آر که بر عذر گنه درّ
چون گوش بگیرد همه گویند یتیم است
از محدث تقصیر چه غم اهل گنه را
[...]
زاهد که به خلوتگه این کعبه مقیم است
غافل مشو از حیله که آن گفت یتیم است
آن صورت کسوت که بر آراسته او راست
شبگرد براقی است که بر هر که فهیم است
آنجا که رسد بوى طعامى به دماغش
[...]
پیراهن گل چاک ز بیداد نسیم است
از خنده بی وقت دل پسته دو نیم است
کامل هنران در وطن خویش غریبند
در پشت صدف گوهر شهوار یتیم است
نتوان به کرم بنده خود کرد جهان را
[...]
طبعیکه امیدش اثر آمادهٔ بیم است
گر خود همه فردوس بود ننگ جحیم است
بر طینت آزاد شکستی نتوان بست
بیرنگی این شیشه ز آفات سلیم است
در دهر نهتنها من و تو بسمل یأسیم
[...]
زان بعد بود موسی کاظم که کظیم است
همروی کلام الله و همنام کلیم است
در انفس و آفاق قوام است و قدیمست
احیا چومسیحا ز دمش عظم رمیم است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.