از شوق تو دل همره عمر گذران است
چون ریگ روان همسفر آب روان است
در موسم پیری مطلب کام ز خوبان
خمیازه به صد زور در آغوش کمان است
ای غم به ادب پای نه اینجا که دل ما
چون خانه ی آیینه، مقام پریان است
گر سرو بود کج کله و برزده دامان
منعش نتوان کرد ازینها که جوان است
بر شعشعه ی حسن تو موسی چو نظر کرد
فریاد برآورد که این شعله همان است
در پیش غم عشق سلیم آفت مردن
همچون شب آدینه و ماه رمضان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و شوق عمیق شاعر به محبوبش میپردازد. شاعر به زیبایی میگوید که دلش در این سفر زندگی همیشه همراه شوق محبوب است. در سن پیری، او هنوز به یاد زیباییها و خوبیهاست و غم و غمگینی را نمیپذیرد. او همچنین به زیباییهای محبوبش و تأثیر آن بر روح و جانش اشاره میکند. عشق را مانند دوستی در شب آدینه و ماه رمضان توصیف میکند، که نشاندهندهی شان و قداست آن است. در کل، شعر تاکید بر قدرت و زیبایی عشق و شور و شوق در زندگی انسان دارد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو همچنان همراه با عمر میگذرد، مانند سنگریزههایی که همواره در کنار آب در جریان هستند.
هوش مصنوعی: در دوران پیری، برای به دست آوردن لذت از زیباییها، باید به سختی و با تلاش زیادی حتی از یک خواب هم استفاده کرد و خود را در آغوش عشق محکم نگه داشت.
هوش مصنوعی: ای اندوه، ادب و نزاکت را رعایت کن و به این مکان نیا، زیرا دل ما مانند خانهای است که آینهها در آن قرار دارند و محل خوشبختی و زیباییهاست.
هوش مصنوعی: اگر درخت سرو هم سرش کج باشد و دامنش هم برزیده، نمیتوان او را از این مسائل دور کرد، زیرا او جوان است.
هوش مصنوعی: موسی وقتی به زیبایی تو نگاه کرد، فریاد زد که این نور همان است.
هوش مصنوعی: غم عشق مانند آفتی است که انسان را به کام مرگ میکشاند، مثل شب آدینه که به روشنی ماه رمضان میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا هست جهان دولت سلطان جهان است
وز دولت او امن زمین است و زمان است
عدلش سبب ایمنی خُرد و بزرگ است
جودش سبب زندگی پیر و جوان است
از دولت او در همه آفاق دلیل است
[...]
آنی که به تو دیده دولت نگران است
ذات تو پسندیده سلطان جهان است
هستی تو جهان را به کفایت چو عطارد
شاید که ترا مرکز معمور نشان است
کز سنبله مخصوص شرف گشت عطارد
[...]
خاصیت عشقت که برون از دو جهان است
آن است که هرچیز که گویند نه آن است
برتر ز صفات خرد و دانش و عقل است
بیرون ز ضمیر دل و اندیشهٔ جان است
بینندهٔ انوار تو بس دوخته چشم است
[...]
گر پردۀ هستیت بسوزی به ریاضت
بیرون شوی زین ورطه که این خلق در آن است
پنهان شوی از خویش و ز کونین بیکبار
بر دیدۀ تو این سر آنگه بعیان است
این عالم نفی است، در اثبات توان دید
[...]
در شهر بگویید چه فریاد و فغان است
آن سرو مگر باز به بازار روان است
قومی بدویدند به نظاره رویش
وان را که قدم سست شد از پی نگران است
در هر قدمش از همه فریاد برآمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.