نمی کشد به چمن، طبع پرغرور مرا
شراب می کشد آنجا گهی به زور مرا
بگیر خاتم جم می فروش از دستم
شده ست یک دوسه پیمانه می ضرور مرا
ز حال مجلسیان باخبر نیم، اما
کباب بی نمک است و شراب شور مرا
چو دل بجاست، اگر سر رود چه غم دارم
گل کدو بود این ساغر بلور مرا
سلیم از اثر پرتو محبت اوست
که همچو صبح نفس دم زند ز نور مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حال و هوای خود در میان بزم و شراب میگوید. او احساس میکند که چمن و زیباییهای طبیعی نمیتوانند در برابر طبع مغرورش اثرگذار باشند و شراب هم گاهی به زور او را محصور میکند. به نظر میرسد که او در جستجوی "خاتم جم" است، چیزی که برایش ضروری و دوست داشتنی است. او از حال مجلس و مهمانان آگاه نیست و شراب و غذای موجود در آنجا را بیکیفیت میداند. در نهایت، او بر این باور است که عشق و محبت معشوقش نور و روشنی به زندگیاش بخشیده و او را نجات داده است.
هوش مصنوعی: حس پرشور و مغرور من به راحتی در چمن نمیکشد، بلکه شراب مرا به آنجا میبرد و گاهی مجبورم میکند که به آنجا بروم.
هوش مصنوعی: از فروشنده، انگشتر جمشید را بگیر که در دستم مانده و برایم یک یا دو پیمانه می لازم است.
هوش مصنوعی: من خبر ندارم که مجلسیان چه احوالی دارند، اما وضعیت من مثل کبابی بدون نمک و شرابی تلخ است.
هوش مصنوعی: اگر دل شاد باشد، چه دردی دارد که سرم از دست برود؟ این جام بلورین هم مانند گل کدو است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که تحت تأثیر عشق و محبت او قرار دارند، مانند صبحی روز را آغاز میکنند. این نور و روشنی که از محبت او ناشی میشود، سبب میشود که زندگی آنها پر از سلامتی و شادابی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.