سپهر علم و جهان فضیلت آنکه بود
به جنب قدر تو پستی سپهر اعلا را
تو آن مسیح سرشتی که می کند باطل
لبت به گاه سخن معجز مسیحا را
توئی که نکهت لطف تو کرده شرمنده
شمایم گل سوری و مشک سارارا
بقدر رتبه زچار امهات آن خلقی
که از وجود تو فخر است هفت آبا را
زطیب لطف تو خجلت فضای تبت را
زبوی خلق تو غیرت نسیم صنعا را
اگر چه من به کمال تو در طریق ادب
برون نهاده ام از حد خویشتن پا را
تو نیز از سخنان کنایت آمیزی
که می گدازد چون موم سنگ خارا را
چنان زخویش برنجاندم که رنجانند
زخویشتن دل حساد جان اعدا را
ولی به گفته سعدی که کرده است خجل
ز نثر خویش ثریا ز شعر شعرا را
«به دوستی که اگر زهر یابم از دستت
چنان به صدق واردت خورم که حلوارا»
فلک جنابا ای آنکه منفعل سازد
فروغ رای تو خورشید عالم آرارا
برای مدح تو هر دم بهانه ای جویم
زبس مدام به دل دارم این تمنا را
ولی چگونه مدیح تو چون منی گوید؟
که کرده مدح تو عاجز جریر واعشی را
ز نظم خویش کنم شرم بهر مدحت تو
چو آورم به بنان خامه ی گهر زارا
غریق موجه ی دریای خجلت است آری
کسی که قطره فرستد به تحفه دریا را
کند نسیم بهاران به دهر تا خرم
چو نخل طوبی هر ساله باغ و صحرا را
نهال عمر تو در باغ دهر خرم باد
به غایتی که زند طعنه باغ طوبا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و توصیف فضایل و ویژگیهای شخصیت والای یک فرد میپردازد. شاعر با اشاره به مقام و مرتبه این فرد، او را بزرگتر از دیگران و مسیحگونه میداند. همچنین به زیبایی و لطافت آثار او اشاره میکند و از تاثیری که این شخصیت بر دیگران دارد، سخن میگوید. شاعر به humble بودن خود در برابر عظمت او اعتراف میکند و با جملات شعری، بیان میکند که مدح و توصیف این شخصیت، از توانایی او فراتر است. او همچنین با اشاره به زحمات و زوال ظاهری دنیا، به زندگی درخشان و پرثمر این فرد اشاره میکند و از آرزوی خود برای یافتن کلمات مناسب برای مدح او سخن میگوید. در نهایت، شادابی و سرسبزی عمر این شخصیت را در مقایسه با درختان نیکو و خوشبوی به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره میشود که در میان علم و فضیلت، مقام و جایگاه انسانی که در برابر تو قرار دارد، از بالاترین آسمانها نیز والاتر است. این جمله به اهمیت و ارزش انسانی اشاره میکند که ممکن است در نظر دیگران کمارزش باشد، اما در واقعیت درخشندگی و فضیلت او بسیار بیشتر از هر چیز دیگر است.
هوش مصنوعی: تو آن انسانی هستی که مانند مسیح، کلامت قدرت دارد و میتواند معجزهای بسیار شگفتانگیز را به وجود آورد، حتی اگر به آن فکر کنی.
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که بوی خوش لطف و محبتت باعث شرمندگی من شده است. تو مانند گل سرخابی و خوشبویی هستی که به زگل مشک میزنی.
هوش مصنوعی: به اندازهی مقام و ارزش مادری که هستیاش دلیل افتخار و بزرگی توست، به اجداد هفتگانهات نیز میرسد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و لطف تو، حتی هوای تبت از بوی وجود تو خجلت زده است و نسیم صنعا به شدت به تو حسادت میورزد.
هوش مصنوعی: اگرچه من در مسیر ادب و آداب اجتماعی از خودم فراتر رفتهام و به کمال تو توجه دارم، اما همچنان احساس میکنم که قدمم از مرزهای خودم فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: سخنان تند و کنایهآمیز تو به حدی تاثیرگذار است که میتواند سختیها و مشکلات را نرم کند و به راحتی از بین ببرد.
هوش مصنوعی: من آنقدر از خودم دوری کردم و خود را به زحمت انداختم که دشمنان نیز به سختی از حسادت به دلشان رنج میبرند.
هوش مصنوعی: سعدی میگوید که او به خاطر نثر خود شرمنده است، چرا که ستارهی ثریا در مقایسه با شعر شاعران دیگر، جلوهای کمتری دارد.
هوش مصنوعی: اگر روزی بخواهم زهر تلخی را از تو بگیرم، آنقدر با صداقت و محبت این کار را انجام میدهم که مانند شیرینی به نظر برسد.
هوش مصنوعی: ای آسمان، تو که با روشنایی فکر و اندیشهات، خورشید عالم را تحت تاثیر خود قرار میدهی، به خود ببال!
هوش مصنوعی: به خاطر تو هر لحظه به دنبال دلیلی هستم، چون همیشه در دل این خواسته را دارم.
هوش مصنوعی: اما چگونه کسی مثل من میتواند تو را ستایش کند؟ زیرا جریر و واعشی هم در ستودنت ناتوان ماندهاند.
هوش مصنوعی: من از نظم خود شرمندهام، زیرا وقتی میخواهم تو را ستایش کنم، قلمم همچون مرواریدهای درخشان میلرزد.
هوش مصنوعی: کسی که به دریا یک قطره آب هدیه میدهد، مانند کسی است که در امواج دریای شرم و انفعال غرق شده است.
هوش مصنوعی: نسیم بهاری به قدری ملایم و دلپذیر است که میتواند هر سال باغها و دشتها را شاداب و سرسبز کند، مانند درختان طوبی که همیشه سرحال و خرم هستند.
هوش مصنوعی: عمر تو مانند نهالی در باغ زندگی باشد و همیشه شاداب و سرسبز بماند، به گونهای که بتوانی به بالاترین درجات کمال و زیبایی دست یابی، به طوری که حتی بهشت هم به تو حسرت بورزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را
همین شعر » بیت ۱۰
«به دوستی که اگر زهر یابم از دستت
چنان به صدق واردت خورم که حلوارا»
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.