این نه خط است که آرایش حسن تو فزود
سایه ی زلف سیاه تو رخت کرد کبود
این نه خط است که آرایش او خواست چو دود
دود آه من از آیینهٔ او عکس نمود
خط او سر زد و شادم که به عشاق او را
التفاتیست که هر روز فزون خواهد بود
صیقل حسن کز آئینه ی جان زنگ زداست
زنگ از آئینه ی خود چون نتوانست زدود؟
آن لب لعل که از کار جهان عقده گشاست
عقده از کار فروبسته ی خود چون نگشود؟
وقت آن است که آن طره ی طرار دهد
باز پس نقد دلی را که از عشاق ربود
تخم مهری که در آن باغ فشاندیم (سحاب)
حاصلش راز خجالت نتوانیم درود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیباییها و جذابیتهای معشوق اشاره دارد. شاعر به خطوط و آرایش معشوق پرداخته و بیان میکند که زیبایی او و زلفهایش چقدر دلانگیز و جاذب هستند. شاعر از درد دل و اشک خود به عنوان بخشی از عشق و احساساتی که نسبت به معشوق دارد، یاد میکند. او به نقش مهم معشوق در زندگی عاشقان اشاره میکند و میگوید که این عشق و زیبایی هر روز بیشتر میشود. در نهایت، شاعر به اهمیت لحظهها و احساسات در کنار معشوق اشاره میکند و بر پنهان بودن برخی رازها در عشق تأکید میکند.
هوش مصنوعی: این نوشته تنها نشانهای از زیبایی تو نیست، بلکه سایهی موهای سیاهت بر تنم رنگ آبی و زیبایی بیشتری زده است.
هوش مصنوعی: اینجا صحبت از زیبایی و جذابیتی است که بهطور غیرمستقیم با عشق و احساسات گره خورده است. شاعر میگوید که این زیبایی تنها یک ظاهر ساده نیست، بلکه در کنارش درد و حسرتی هم وجود دارد. به گونهای که اندوه و اشک او در آینه بازتابی از آن زیبایی است. به عبارت دیگر، عشق و احساسات عمیق او به قدری تاثیرگذاره که میتواند در دنیای بیرون هم منعکس شود.
هوش مصنوعی: خط زیبای او مرا شاد کرد، چون میبینم که عشق او به عاشقانش روز به روز بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: زیبایی که مانند آینهای روح را جلا میدهد، چگونه میتواند زنگار را از آینهاش بزداید، وقتی که خود قادر به زدودن زنگار نیست؟
هوش مصنوعی: آن لب زیبا که میتواند مشکلات و درهای بستهی زندگی را باز کند، چرا خودش از درد و مشکل درونش سخن نمیگوید و به باز کردن قفلهای خود نمیپردازد؟
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده است که آن موی زیبا، دل عاشقانی را که از آنها ربوده شده، دوباره به آنها برگرداند.
هوش مصنوعی: ما در آن باغ، دانه محبت را کاشتیم، اما نمیتوانیم از میوهاش که راز شرم و حیاست، سخن بگوییم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
یا نبد هیچ کس از بادهفروشان بیدار
یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود
چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت
[...]
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست
بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز
[...]
شرف نفس به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محال است در این مرحله امکان خلود
وی که در شدت فقری و پریشانی حال
[...]
آسمان قدر وزیرا چو تو بر روی زمین
تا زمان هست نبودست و بزرگی نبود
شاه ملک کرمی در بر خود فرزین وار
جای دادی و پسندد ز تو هرکس شنود
بنده بر رقعه اخلاص چو رخ راست رواست
[...]
هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود
همه دانند که از بهر سجود آمد وجود
تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز
مرد همکاسه نعمت نشود با محمود
هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.