آن خانه برانداز که خود راهبر ماست
همخانهٔ ما همره ما همسفر ماست
آن یار مبرا ز خیالات عیان است
سری که نهان است ز دل در نظر ماست
دارد سر منصور در این باغ، مکافات
آن نخل به بار آمده و این ثمر ماست
آن صید ضعیفیم که سرپنجهٔ باز است
دست تهی بهله اگر در کمر ماست
از پای رفیقان سبکبار سعیدا
هر خار نشانی است که در رهگذر ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره سفر و companionship (دوستداشتن) و همچنین چالشها و موانع موجود در این راه است. شاعر به خانهای اشاره میکند که خودش راهبر و همرزمی برای اوست و یادآور این است که یاری که در کنارش است، آزاد و عاری از خیالات است. ضمن اشاره به مشکلات و عواقب، او به تلاش و سختیهایی اشاره میکند که در مسیر خود با آنها مواجه است. در پایان، شاعر به نشانههایی از درد و رنج که با آنها در راه دوستی و رفاقت رو بهرو میشود، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: آن کسی که ما را به سوی خود میکشاند و هدایت میکند، در واقع در کنار ما، همخانه و همسفر ماست.
هوش مصنوعی: دوست من که از خیالهای باطل پاک است، در واقع یک راز نهفته دارد که از نظر ما پنهان است، اما در دل خود میدانیم.
هوش مصنوعی: در این باغ، سر منصور وجود دارد که نمایانگر مجازات و عواقب همان درختی است که بار داده، و این نتیجه یا میوهای است که ما از آن به دست آوردهایم.
هوش مصنوعی: ما همچنان در حال تلاش و دوندگی هستیم، اما احساس میکنیم که قدرتمان در برابر مشکلات کم است و نیاز به حمایت داریم. حتی اگر از لحاظ فیزیکی در موقعیت خوبی باشیم، در باطن ممکن است احساس نقصان و ناتوانی کنیم.
هوش مصنوعی: از همپایان خوشاقبال و شادمان، هر نشانه و خار، دلیلی بر عبور ما از این راه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آرامش و رامش همگان را بدر ماست
بخشایش و بخشش ره جد و پدر ماست
گر در سهریم از جهت خلق سزد آن
کین خفتن فتنه ز فراوان سهر ماست
ما را دل اگر هست قوی نیست عجب زانک
[...]
ما گم شدگانیم و جنون پی سپر ماست
گمراهی جاوید حریف سفر ماست
جمعیت اسباب، حجاب نظر ماست
هر کس که شود رهزن ما، راهبر ماست
در ظاهر اگر شهپر پرواز نداریم
افشاندن دست از دو جهان بال و پر ماست
با همت مردانه گذشتن ز دو عالم
[...]
تا عکس گل روی تو در چشم تر ماست
دامان پر از خون شده، باغ نظر ماست
شبها که بود در نظر آیینه رویت
بیرون شدن جان ز تن، آه سحر ماست
فرخنده همای فلک همت خویشیم
[...]
دایم ز تمنای تو دل در نظر ماست
ابری که نم از شعله کشد چشم تر ماست
بی خاطر آشفته نرفتیم به جایی
چون گل دل صد پاره ما بال و پر ماست
تا گرد ره گرم روان برق نژاد است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.