گنجور

 
سعیدا

عهد کی از عهدهٔ پیمانه می‌آید برون

توبه‌ها اشکسته از میخانه می‌آید برون

انتظار دوستی از دشمنان باید کشید

آشنا تا می‌رود بیگانه می‌آید برون

بی‌تجلی برنمی‌خیزیم از خواب عدم

تا نسوزد شمع کی پروانه می‌آید برون

کفر اگر از کعبه در عالم نمایان شد چه شد

دایماً اسلام از بتخانه می‌آید برون

بسکه دل در حلقه‌های زلف او گردیده بند

هر سر مویش به زور از شانه می‌آید برون

جای طفلان است یدگر بعد از این شهر حلب

هر که دارد عقل با دیوانه می‌آید برون

نیست تخم آرزو چون لاله و گل هرزه رو

تا قیامت کی ز خاک این دانه می‌آید برون؟

پای بر جسم مکدر نه جمال جان ببین

بگذر از جان بعد از آن و صورت جانان ببین

چند می بینی ز همدیگر سر و دستار و ریش

فکر کن بگشای چشم و معنی انسان ببین

جاهلی بر نفس خویش و دم ز عرفان می‌زنی

درد را دانسته آن گه جانب درمان ببین

سخت بود از جان گذشتن بعد از آن دیدن جمال

آنچه مشکل می‌نمودت پیش از این، آسان ببین

در محیط افتاده را کی موجه آید در نظر

استقامت پیشه گردان گردش دوران ببین

می‌خلد بر جان سعیدا چون شود روز حساب

هر سر مو را به تن امروز چون پیکان ببین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن

سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان

ناصرخسرو

ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن

خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن

همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون

نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن

راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو

[...]

ازرقی هروی

سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من

سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن

سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه

در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن

نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام

[...]

منوچهری

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن

جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن

هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند

گویی اندر روح تو مضمر همی‌گردد بدن

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب

[...]

قطران تبریزی

ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن

روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن

مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق

سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن

از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه