گنجور

 
سعیدا

برکنید ای بت پرستان از ته دل دل ز سنگ

کی شود آسان شما را حل این مشکل ز سنگ

کند ابراهیم از دل های سنگین نقش غیر

گرچه آذر می تراشد صورت باطل ز سنگ

سختگیری افکند از پا درخت خشک را

کی بنای خانهٔ خود را کند عاقل ز سنگ

رنجش از اطوار دور ای دل نشان غافلی است

چین نبندد بر جبین دیوانهٔ کامل ز سنگ

هفتهٔ دوران ما از بس به سختی می رود

کاروانی بسته گویا بار این محمل ز سنگ

کی شود شیرین مذاق عاشق از‌ آن سنگدل

کوهکن گر مقصد خود را کند حاصل ز سنگ

کام از آن دل یافتن مشکل سعیدا شد که کوه

خوردن بس خون جگر تا لعل شد حاصل ز سنگ

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

می کند بتگر اگر بت زمان حاصل ز سنگ

من بتی دارم که هر دم می تراشد دل ز سنگ

از محک پروا ندارد نقره کامل عیار

سر نپیچد هر که در سودا شود کامل ز سنگ

لاله کوهم شراب من ز جوش غیرت است

[...]

سیدای نسفی

در صدف چون قطره افتد گردد او را دل ز سنگ

سفله را دنیا دهد رو می کند منزل ز سنگ

همچو آتش کرده ایم از دست تو منزل ز سنگ

تا به کی با ما تعدی می کنی ای دل ز سنگ

جوی شیر آید برون از کوه بهر کوهکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه