برداشتیم چو نظر از اعتبار خویش
دیدیم بی مضایقه دیدار یار خویش
تا دیده ایم جوهر شمشیر موج آب
داریم ذوق غوطه زدن در کنار خویش
در قید تار ساختهٔ رشتهٔ سلوک
افتاده ای تو چون گهر از اعتبار خویش
روشندلان که داغ تو بردند زیر خاک
از لاله کرده اند چراغ مزار خویش
هر دم هزار ناله کنم همچو عندلیب
از شعبه های طالع ناسازگار خویش
کردیم گرد هستی خود پایمال عشق
برداشتیم از آینهٔ دل غبار خویش
در چشم ناقصان چه بنایی نهاده است
گردون به بام ریختهٔ بی مدار خویش
بلبل شکست ناخن تدبیر خود به دل
از خار گل علاج کند خارخار خویش
از کثرت ریاست که سرپیچ و سبحه را
زاهد گذاشت بر سر سنگ مزار خویش
تا دید هر که هست به دامی است مبتلا
شهباز همتم نکند جز شکار خویش
از چشم روزگار سعیدا فتاده ام
هرگز نکرده ام گله از روزگار خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تأملاتی در مورد عشق، هویت و حقیقت میپردازد. او از اعتبار و دیدار محبوب سخن میگوید و به زیباییهای موجود در عشق اشاره میکند. با اشاره به غم و فقدان، به یاد محبوبانی میافتد که دیگر در این دنیا نیستند، و اینکه عشق میتواند حتی در شرایط سخت، دل را زنده نگه دارد. شاعر به انتقاد از زاهدان و جاهلان نیز میپردازد که در جستجوی قدرت و ریاست، حقیقت را فراموش کردهاند. او در نهایت نشان میدهد که هر انسانی در دامی از تقدیر گرفتار است و خود را از روزگار بیگله میداند. این شعر به نوعی تأکید بر اهمیت عشق و حقیقت در زندگی است.
هوش مصنوعی: وقتی که از اهمیت خود گذشتیم و نگاهمان را از اعتبار خود برداشتیم، متوجه شدیم که بدون هیچ مانعی میتوانیم یار خود را ببینیم.
هوش مصنوعی: تا وقتی که شمشیر درخشانهای را در آب دیدیم، حس خوبی برای شنا کردن و غوطهور شدن در کنار آن داریم.
هوش مصنوعی: تو مانند جواهر باارزش، در بند رشتهای از سلوک و راهی که به آن وابسته شدهای، گرفتار شدهای.
هوش مصنوعی: روشنفکران و اهل دل که فقدان تو را با خود به خاک سپردند، از گل لاله به عنوان نوری برای روشن کردن مکان یاد تو استفاده کردهاند.
هوش مصنوعی: هر لحظه هزاران ناله میکنم مانند مرغی که در قفس است، به خاطر قسمتها و سرنوشت ناخوشایند خودم.
هوش مصنوعی: ما زندگی خود را فدای عشق کردیم و از دل خود هر نوع غبار و کدورتی را پاک کردیم.
هوش مصنوعی: در چشم کسانی که ناقصاند، چه بنایی ساخته شده است! آسمان بر روی بام آنها چیزی بدون هیچگونه نظم و ترتیبی ریخته است.
هوش مصنوعی: بلبل با اینکه به خاطر ناامیدی و ناتوانی، در تدبیر خود دچار مشکل شده، اما با عشق و محبت به گل، تلاش میکند تا درد و رنج خود را درمان کند.
هوش مصنوعی: به دلیل فراوانی مقام و قدرت، آن زاهد سجاده و سبحهاش را بر روی سنگ مزار خود گذاشت.
هوش مصنوعی: هر کس که به بیراهه افتاده و در دام مشکلات گرفتار شده را میبیند، پرندهی بلندپرواز من تنها به دنبال جستجوی خود و خواستههای خودش است و به دیگران توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: من از زمانه ناامید شدهام، اما هرگز از روزگار خود شکایت نکردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا روزگار خویش بریدیم ز یار خویش
عاجز شدم ز نادرهٔ روزگار خویش
در بند عشق بیدل و بییار ماندهام
دوری گرفته دل ز من و من زیار خویش
دیوانهوار باک ندارد دلم ز کس
[...]
ای بر نخورده بخت تو از روزگار خویش
برده به زیر خاک رخ چون نگار خویش
ای کبک خوش خرام به بستان شرع و دین
باز قضات کرده بناگه شکار خویش
در شاهراه حکم الاهی به دست عجز
[...]
عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش
شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش
شد زندگانیم همه در کار عشق یار
او فارغ از وجودم و مشغول کار خویش
چشمم چو جویبار شد از انتظار و نیست
[...]
آورده ایم روی بسوی دیار خویش
باشد که بنگریم دگر روی یار خویش
صوفی و زهد و مسجد و سجاده و نماز
ما و می مغانه و روی نگار خویش
چون زلف لیلی از دو جهان کردم اختیار
[...]
بییار دل شکسته و دور از دیار خویش
درماندهایم عاجز و حیران به کار خویش
از روزگار هیچ مرادی نیافتیم
آزردهایم لاجرم از روزگار خویش
نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.