خورشیدوشی در به دری را چه کند کس
معشوق پریشان نظری را چه کند کس
یک کس به جهان واقف اسرار ندیدیم
این طایفهٔ بی خبری را چه کند کس
چشم از دو جهان دوختن آسان بود اما
از هر دو جهان پاک بری را چه کند کس
شاید که توان داشت دل از ماه جبینان
لیکن صنم مو کمری را چه کند کس
در هند توان دین و دل خویش نگه داشت
هندو بچهٔ لب شکری را چه کند کس
گفتند به لیلی که میامیز به مجنون
گفتا که بلی رنجبری را چه کند کس
تکلیف به دل کرد سرشکم که بیا گفت
همراهی این نوسفری را چه کند کس
من مفلس و زر می طلبد یار سعیدا
خود گوی چنین سیمبری را چه کند کس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معضلات و مشکلاتی که در عشق و زندگی وجود دارد میپردازد. او بیان میکند که هیچکس نمیتواند بهخوبی عاشق پریشان و بیخبر از حقیقت را درک کند و نه کسی میتواند چارهای برای دلباختگی و دلتنگی پیدا کند. عشق و احساسات عمیق انسانی همواره مسائلی پیچیده و غمانگیز به همراه دارد که هیچکس نمیتواند بهتنهایی بر آن غلبه کند. شاعر در نهایت به فقر روحی و نیاز به عشق واقعی اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند به این موضوعات رسیدگی کند.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند با روشنایی خورشید یا رفتن به در خانهاش کاری کند، همچنین هیچکس نمیتواند با بیثباتی و پریشانی محبوبش مقابله کند.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچکس را ندیدیم که به عمق اسرار آگاه باشد. نمیدانیم این گروهی که از حقایق بیخبرند، در آینده چه سرنوشتی خواهند داشت.
هوش مصنوعی: بستن چشم از دو جهان کار آسانی است، اما اینکه کسی بتواند از هر دو جهان آزاد و پاک باشد، کار دشواری است.
هوش مصنوعی: شاید دل بتواند از زیباییهای افرادی با چهرهی جذاب شگفتزده شود، اما چه کسی میتواند بر دلبستگیاش به معشوقانی که قامت و موهای بلند دارند، فائق آید؟
هوش مصنوعی: در هند، فردی که دین و احساسات خود را حفظ کرده، چه کار میتواند بکند وقتی که هندوها با چالشهای خود مواجهاند. این بیانگر ناچار بودن افراد در مواجهه با مسائل خود و ناتوانی دیگران در کمک به آنهاست.
هوش مصنوعی: به لیلی گفتند که با مجنون ارتباط برقرار نکند، اما او پاسخ داد که چطور ممکن است کسی به رنج و درد دیگران توجه نکند؟
هوش مصنوعی: دل شدم، باید ببینم که چطور با این دلتنگیام کنار بیایم. هیچکس نمیداند این سفر جدیدم را چطور سپری کنم.
هوش مصنوعی: من بیپولم و دوستم از من ثروت میطلبد. وای بر من، چه کنم با کسی که فقط به دنبال پول و ثروت است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون اشک پریشان سفری را چه کند کس
سرمایه هر شور و شری را چه کند کس
دکان به چه کار آید اگر مایه نباشد
بیدجله خون چشم تری را چه کند کس
اشک آمد و بیناییم از دیده برون شد
[...]
معشوق پریشان نظری راچه کند کس؟
این صندل هر دردسری را چه کند کس؟
آن به که صبا از سر آن زلف نیاید
غماز پریشان خبری را چه کند کس؟
چشم هوس از جنبش مژگان تو بستیم
[...]
بی مطرب و می چشم تری را چه کند کس؟
پیمانهٔ خونین جگری را چه کند کس؟
گر صرف نثار قدم یار نگردد
چون اشک گرامی گهری را چه کند کس؟
آشوب دل از سلسلهٔ زلف تو افزود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.