به من نه نامه از آن شوخ دلنواز آمد
همای رفته ز بخت بلند باز آمد
فکنده سر به زمین قاصدم به سوی تو رفت
چو دید قامت سرو تو سرفراز آمد
بجز ترانهٔ ناقوس نغمه راست نکرد
اگرچه مطرب عشق از ره حجاز آمد
کسی است عاشق صادق که در شب هستی
چو صبح خوشدل و چون شمع جانگداز آمد
جهانیان و جهان و جمادیان و نبات
حقیقتی است که در صورت مجاز آمد
قسم به حضرت عزت که نازنینان را
خبر دهید سعیدای بی نیاز آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی غیاب معشوق و اشتیاق به اوست. شاعر از نبود نامهای از دوست سخن میگوید و به بازگشت خوشبختی اشاره میکند. قاصدی به سوی معشوق میرود و با دیدن زیبایی او، دلش شاد میشود. در عین حال، شاعر اذعان میکند که عشق واقعی در این دنیا نادر است و فقط لحظات خاصی میتواند آن را نمایان کند. او در نهایت به زیباییهای عالم و حقیقتهای پنهان اشاره میکند و امیدواری به خبر خوشی از عزیزان را از دل میبرد.
هوش مصنوعی: به من نه نامهای از آن دلبر خوشخو و دلنشین رسید، همانطور که پرندهای که از بخت خوب رفته بود، دوباره بازگشته است.
هوش مصنوعی: شخصی که پیامرسان است، بهدلیل زیبایی و قامت بلند تو، سرش را به زمین انداخته و به سمت تو میرود. وقتی قامت تو را میبیند، به شوق میآید و سرش را بلند میکند.
هوش مصنوعی: جز صدا و آهنگ ناقوس چیز دیگری در این دنیا به گوش نمیرسد، هرچند که عاشقانههای بهجا مانده از عشق، از راه حجاز به ما رسیدهاند.
هوش مصنوعی: شخصی وجود دارد که در عشق خود بسیار صادق است، او در شب تاریکی شب زندگی به مانند صبح شاداب و روشن ظاهر میشود و همچون شمعی سوزان، دلی را روشن میکند.
هوش مصنوعی: تمام موجودات و پدیدههای جهان، از انسانها و حیوانات گرفته تا گیاهان و اشیای بیجان، واقعیتی هستند که در قالبی نادرست و مجازی به نمایش درآمدهاند.
هوش مصنوعی: به بزرگترین مقام قسم میخورم که به محبوبان خبر بدهید، شخصی خوشبخت و بینیاز به سراغ شما آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد
خوشی درو بنگر، کز ره دراز آمد
به لطف، کار دل مستمند خسته بساز
که خستگان را لطف تو در کار، ساز آمد
چه باشد ار بنوازی نیازمندی را؟
[...]
رسید مژده ی شادی که شاه باز آمد
خلاص یافت دل از غم که دلنواز آمد
نگارم ار چه بسی انتظار می فرمود
چو صد نگار کنونم ز در فراز آمد
مرا ز درد فراقش شکایتی می بود
[...]
سرشک شادی وصل ارچه جان گداز آمد
خوشم که دیگرم آبی بجوی باز آمد
بکعبه هر که ز بهر سجود شد ز درت
سری بسنگ زد آخر بعجز باز آمد
اگر چه عشق نخست از مجاز میخیزد
[...]
دلم بجا زتماشای دلنوازآمد
شکار وحشیی از دام جست وباز آمد
چرا یکی نشود ده نشاط من کان شوخ
به صد عتاب شد وباهزارناز آمد
اگر چه از نظر آن دلبر گران تمکین
[...]
به کوی میکده هرکس که رفت باز آمد
ز قید هستی این نشئه بینیاز آمد
هزار شکر که ایران چو کبک زخمی باز
برون ز پنجه شاهین و شاهباز آمد
بگو که پنهان گردند قاطعان طریق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.