چو از نور تجلی ساغری سرشار میگردد
حبابآسا تهی از خود تمامی یار میگردد
به یاد تیغ آن ابرو بلندآوازه شد شعرم
چو حرف ماه نو در کوچه و بازار میگردد
وجودی را که باشد ذرهای از مهر او در بر
چو مهر عالمآرا جمله تن دیدار میگردد
مگر خواهد نمودن تیغ ابرو را نمیدانم
خیال [جانفشانی] بر سرم بسیار میگردد
نیفتد کار با ابنای عالم هیچ کافر را
که خضر از عمر جاویدان خود بیزار میگردد
کدامین خلوت از عمامه بهتر ای ریاپیشه
که مولانا عزیز از گوشهٔ دستار میگردد
شکستی ساغر ما را سعیدا گر خبر یابد
دهان شیشهٔ می دیدهٔ خونبار میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و پرمعنایی عشق و ارادت به محبوب پرداخته است. شاعر با بیان این که نور عشق مانند ساغری سرشار است، نشان میدهد که عشق میتواند انسان را از خود بیخود کند. ابرو و تیغ آن اشاره به زیبایی و قدرت جذابیت محبوب دارد. وجود هر کسی که ذرهای از محبت محبوب را در دل داشته باشد، به نوعی با جمال و جمال عالم آرا در ارتباط است. شاعر همچنین به این نکته اشاره میکند که ممکن است تصمیم به بروز عاشقانههایش بگیرد و عشق برای او بسیار مهم است. در انتها، موضوع حیاتی بودن عشق و فرار از دنیای مادی و ریا را به تصویر کشیده است.
هوش مصنوعی: وقتی ساغری از نور ظهور پُر میشود، مانند حبابی میشود که از خود خالی است و تمام وجودش فقط به یار تعلق دارد.
هوش مصنوعی: شعر من به خاطر یاد آن ابروی زیبا و مشهور به یادماندنی شد، مثل حرفی که ماه نو در کوچه و بازار میچرخد و جلب توجه میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که حتی ذرهای از محبت او را در قلب دارد، به مانند خورشید عالمتاب، تمام وجودش را در دیدار او روشن و تابناک میبیند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم آیا آن ابرو مانند تیغ خواهد شد یا نه، اما خیال فدای جانم برای او بارها در ذهنم میچرخد.
هوش مصنوعی: هیچ کاری با آدمهای دنیا به نتیجه نمیرسد؛ حتی کافر هم نمیتواند از عمر جاودانه خود راضی باشد و به خضر یعنی ابدیت پشت کند.
هوش مصنوعی: کدام گوشه از عمامه میتواند بهتر از یک خلوت واقعی باشد، ای شخص ریاکار، در حالی که مولانا عزیز در گوشهٔ دستار خود به جستجوی حقیقت میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر کسی از شکست ساغر ما باخبر شود، دهان شیشهای که در آن شراب است، به رنگ خون درمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همه شب در دلم آن کافر خونخوار میگردد
حریر بسترم در زیر پهلو خار میگردد
سرم را خاک خواهی دیدن اندر کوی او روزی
که دیوانه دلم گرد بلا بسیار میگردد
مشو رنجه به تیر افگندن، ای ترک کمانابرو
[...]
صبا افتان و خیزان گرد گل بسیار میگردد
ضعیف است از دویدن دم به دم بیمار میگردد
چنان ضیق النفس دارد که گر سرعت کند در ره
بر او از ناتوانی دم زدن دشوار میگردد
مگر او را ز اقبال سلیمان است این دولت
[...]
کسی کو شب به بالین من بیمار میگردد
دلش از نالههای زار من افگار میگردد
غم من خور خدا را پیشتر زان دم که گویندت
فلان دیوانه گشته گرد هر بازار میگردد
رخت بنما که بر من جان سپردن در دم آخر
[...]
نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد
گل بیخار در پیراهن من خار میگردد
تن خاکی نگیرد پیش راه پاکدامانان
که در بر روی یوسف باز از دیوار میگردد
نهد احسان ساقی تاج لعل از بادهاش بر سر
[...]
چو آیینه خیالش در دلم بسیار میگردد
تَذَرْوی در میان سبزهٔ زنگار میگردد
رهی میباشد از دلها به سوی یکدگر، اما
اگر آید غباری در میان دیوار میگردد
اگر داری درشتی در مزاج خویش، عاشق شو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.