نگریم بعد از این ترسم که دل خون جگر گردد
نسوزم سینه را داغش مبادا چشم تر گردد
ز خورشید جمالش نیست باکم بیم از آن دارم
که خط پیدا شود بر آن رخ و دور قمر گردد
به خاک آن کف پا روی خود می مالم و شادم
که مس بر کیمیا چون برخورد البته زر گردد
چه کم دارد که دارد خانه زادی همچو زلف خود
که گه بر پایش افتد گه به قربان کمر گردد
به این قدر گران ای ناز با کاکل چه می پیچی
گذار این سر به پا افکنده را بر گرد سر گردد
هوا خاکسترش را باز در پرواز می آرد
مدان پروانه بعد از سوختن بی بال و پر گردد
کمال خود سعیدا دیدن نقصان خود باشد
اگر بینا شوی بر عیب خود عیبت هنر گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی کش چون تویی در دل همه شب تا سحر گردد
تعالی الله چگونه خونش اندر چشم تر گردد
که گوید حال من پیشت، کجا یاد آورد سلطان؟
ز سرگشته گدایی کو به خواری در به در گردد
بیابان گیرم از غم هر دم و مهمانی زاغان
[...]
سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد
بغرقاب غمم زین بحر یارب زود برگردد
جراحتها که از تیرت مرا در سینه چاک است
بناحق میخراشم دمبدم تا تازه تر گردد
چنین کافتاده ام دور از تو اینم زنده میدارد
[...]
زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد
کف افسوس می گردد صدف چون بی گهر گردد
به اندک فرصتی می گردد از جان سیر تن پرور
زگوهرهای فربه رشته لاغر زودتر گردد
مکش رو در هم از طوفان چو بی ظرفان درین دریا
[...]
لبش در باغ، رنگ آمیز گلهای تبسم شد
شکفتن گو به خجلت از دهان غنچه برگردد
نمی آید ز یوسف، جستجوی پیرکنعانی
پسر آن مهر کی دارد که دنبال پدر گردد؟
مگو طغرا به کامم آسمان هرگز نمی گردد
[...]
نفس از ذکر شهد آن لبم گر بهره ور گردد
عجب نبود که نی از ناله من نیشکر گردد!
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.