سعیدا از شکست سنگ اثر در مومیا افتد
خشوعی نیست چون در دل اجابت از دعا افتد
نرفته ذی حیاتی بی شکست خاطر از عالم
مسلم کی برآید دانه چون در آسیا افتد؟
چه غم در این چمن گر از نوای عیش، بی برگم
مباد هیچ کس در کشور دل بینوا افتد
اگرچه شام، جنت لیک اهلش طرفه نااهلند
همان بهتر حسینی وار کس در کربلا افتد
اگر در صحبت بیگانگان بیگانه آید کس چه غم اما
مبادا هیچ کس یارب به چشم آشنا ناآشنا افتد
سعیدا هوش دردم باش تا باشی که از غفلت
شود عاصی اگر از دست موسی چون عصا افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شعری، شاعر به موضوعاتی مانند شکست، دعا، زندگی و ارتباطات انسانی پرداخته است. او اشاره میکند که در زندگی هیچکس بدون شکست نمیتواند به تعالی برسد و دعا نیز در دل کسانی که به آن ایمان دارند، اثر دارد. همچنین به تنهایی و غم ناشی از جدا شدن از دیگران اشاره میکند و از غفلت نیز مینواخت. در نهایت، از نیاز به هوشیاری در مواجهه با مشکلات سخن میگوید و به اهمیت دوستی و آشنایی در روابط اجتماعی تاکید میکند.
هوش مصنوعی: سعیدا از شکست سنگ اثر در مومیا افتد، یعنی وقتی که سنگی شکست میافتد، تأثیر آن بر روی موم دیده میشود. این نشان میدهد که در دل کسی که به دعاهایش جواب داده میشود، خشوع و تواضع وجود ندارد. به عبارت دیگر، وقتی کسی به خواستهاش میرسد، ممکن است تواضع و خشوع را فراموش کند.
هوش مصنوعی: هیچ انسانی بدون اینکه دچار ناراحتی و شکست در زندگیاش شود، از این دنیا نمیرود. چطور ممکن است دانهای که در آسیاب میافتد، به آسانی و بدون تلاش و مشقت، به بار بنشیند؟
هوش مصنوعی: اگرچه در این باغ از لذایذ زندگی چیزی ندارم، اما نگذار که هیچ کس در دل خسته و بینوا گرفتار شود.
هوش مصنوعی: هرچند که شام بهشت است، اما اهل آن مردمی شگفتانگیز و نالایق هستند؛ بهتر است که کسی مانند حسین در کربلا بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر در گفتوگو با بیگانگان کسی بیگانه باشد، اهمیتی ندارد. اما امیدوارم هیچ کس به چشمان آشنا ناآشنا نشود.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که درک و هوش او در کنار دردش باشد، تا از بیتوجهی و غفلت دور بماند. زیرا اگر از دست موسی، عصا برزمین بیفتد، ممکن است عواقب بدی به دنبال داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر زلفت نمی خواهم که در دست صبا افتد
کز آن جانها رود بر باد و سرها زیر پا افتد
رقیب از حد برون پای از حد خود می نهد بیرون
مبادا دامن دولت که در دست گدا افتد
به چین زلفت ار گفتم حدیث مشک معذورم
[...]
نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد
سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد
به آن برچیده دامان تهمت خونم کجا افتد
نسازد دست رنگین گر به پای او حنا افتد
چه سازم با چنان بالابلندی عشوه پردازی
که در دیدن ز کوتاهی نگاهم پیش پا افتد
ز استغنا کشم در زیر دامن پای رغبت را
[...]
برافکن پرده تا خورشید تابان از سما افتد
خرامان شو دمی تا سرو در بستان ز پا افتد
صبا بر هم مزن چین سر زلفش که میترسم
ختن ویران شود آشوب در شهر ختا افتد
شنیدم آن پری از شهر خود عزم سفر دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.