به آن خدا که جهان را جز او خدایی نیست
جهان هر چه در او هست ماسوایی نیست
به غیر چین جبین و اشارت ابرو
مرا به کعبهٔ دیدار، رهنمایی نیست
از آن به خانهٔ خود الفتی گرفته تنم
که غیر پهلوی خود نقش بوریایی نیست
شکن سر دل و ای عقل هر چه خواهی کن
که مهتر از تو در این خانه کدخدایی نیست
به ذوق می روم از خویشتن که در این راه
نشان چین جبینی و نقش پایی نیست
ز درد خویش نگویم جز آن طبیب به کس
که رحم در دل و در خانه اش دوایی نیست
قسم به حلقهٔ آن زلف تابدار، [سعید]
که خال گوشهٔ آن چشم بی بلایی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره عشق و الهی بودن خداوند است. شاعر به وحدانیت خدا اشاره میکند و اینکه در این جهان هیچ معبودی غیر از او وجود ندارد. او از عشق و جذابیت معشوق سخن میگوید و به زیباییهای او و راهیابی به حقیقت عشق اشاره میکند. همچنین، شاعر به درد و رنج خود نیز اشاره میکند و تنها درمانگر خود را محبوبش میداند. در نهایت، با قسَم به زلف و زیبایی معشوق، بر چشمان او تأکید میکند که دیگر زیباییها در نظرش عاجز هستند.
هوش مصنوعی: به آن خدایی که هیچ معبودی جز او وجود ندارد، همه چیز در این جهان جز او بیارزش و بیمقدار است.
هوش مصنوعی: هیچ چیز غیر از خط چین ابرو و اشارههای آن برای من وجود ندارد که مرا به کعبهٔ دیدار، راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: تنها به دلیل نزدیکی و ارتباطی که با بدن خود دارم، دیگر در کنار هیچ چیز دیگری آرامش و راحتی نمییابم.
هوش مصنوعی: دل را بشکن و ای عقل، هر کاری که میخواهی انجام بده؛ زیرا در این خانه هیچکس بالاتر از تو نیست که فرمانروایی کند.
هوش مصنوعی: من با شادی و طراوت از خودم دور میشوم، زیرا در این مسیر هیچ نشانهای از زیباییهای ظاهری یا ردپایی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من از درد خود چیزی نمیگویم، جز به پزشکی که در دلش رحم دارد و در خانهاش دارویی برای درمان نیست.
هوش مصنوعی: به آن حلقهٔ موی تابدار قسم میخورم، که دودی که در گوشهٔ آن چشم زیباست، بیدلیل و بیسبب نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست
دلم ببردی و گر سر جدا کنی ز تنم
به جان تو که دلم را سر جدایی نیست
بریز جرعه که هنگامه غمت گرم است
[...]
خوشا کسی که ز عشقش دمی رهایی نیست
غمش ز رندی و میلش به پارسایی نیست
دل رمیدهٔ شوریدگان رسوایی
شکستهایست که در بند مومیایی نیست
ز فکر دنیی و عقبی فراغتی دارد
[...]
مرا به بعد مکان از شما جدائی نیست
که هر کجا روم از دام دل رهائی نیست
هر آنچه در نظرم آید از شمایل تو
به جز وظیفهٔ شوخی و دلربائی نیست
در آن حریم که خلوتسرای حضرت اوست
[...]
چو منع غیر مجالم در آشنایی نیست
ز آشنایی او چاره جز جدایی نیست
گذشتم از غم آن گل زرشک غیر ولی
ز خار خار دل از غیرتم رهایی نیست
دلا ز صحبت خوبان کناره کن ز ازل
[...]
چنین که با تو مرا تاب آشنایی نیست
به حیرتم که چرا طاقت جدایی نیست
خوشم به وعده او، با وجود آنکه به من
وفای وعده او غیر بیوفایی نیست
به غیر بس که درآمیختی، به خلق ترا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.