گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعیدا

آن که خوانی نام او نفس بهیم

در حقیقت اوست شیطان رجیم

نیست در عالم عجایب تر ز نفس

نیست یک ساعت به حال مستقیم

در دمی مردی خدادان می شود

در دمی بدتر ز شیطان رجیم

چون ببیند مرده ای را می برند

می گدازد همچو مویی او ز بیم

می شود تن خسته و دل مضطرب

لرزه در اعضاش افتد چون نسیم

با کسان گوید که در راه خدا

با فقیران نان برآرید و حلیم

روی سوی حضرت حق می کند

کای خدا دستم بگیر و ای کریم

ناله و زاری و افغان می کند

توبه از کردار و افعال قدیم

یک به یک مشهود می گردد ورا

از عذاب قبر و از نار جحیم

باز چون آن قصه اش از یاد رفت

گشت تن فربه ز خون و لحم و ریم

می شود فرعون وقت خویشتن

جنگ می آرد به موسای کلیم

هر زمان آیینه ای گیرد به کف

تا نماید روی چون پای سقیم

خوش کند دل را و خندد بر بروت

ریش را شانه کند سازد دو نیم

قشر می بیند وقوف از مغز نی

بی خبر تا چیست در زیر ادیم