عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او
خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او
خواجه مستغنی ز دین من به دنیای دنی است
چون نباشم من به دین مستغنی از دنیای او؟
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
عمر را سازد دو بالا، دیدن بالای او
خضر و عمر جاودان، ما و قد رعنای او
خواجه مستغنی ز دین من به دنیای دنی است
چون نباشم من به دین مستغنی از دنیای او؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صبا برگرد امشب گرد سر تاپای او
صد هزاران سجده کن در عشق یک یک جای او
جان ما را زندهٔ جاوید گردانی به قطع
گر نسیمی آوری از زلف عنبرسای او
گر سر انگشت بی حرمت به زلف او بری
[...]
سیم اگر پیش سمن لافی زد از سیمای او
سر و باری گیست تا گوید که من، بالای او
بر سر آنست مه، کز آسمان یک شب فتد
با سری در محنت سودای او، در پای او
گیسوی ده پای او، هر تا کزو بار افکنی
[...]
آنکه میگردید رای آسمان بر رای او
خون گری ای آسمان بر رای ملک آرای او
آن سرافرازی که تا او بود در عالم نبود
هیچ مردی را به مردی دست برد رای او
ای دریغا سرو بالایی که چشم کس ندید
[...]
بر جگر آبم نماند از آتش سودای او
خاک ره گشتم در این سودا که بوسم پای او
بستم از غیرت در دل را بروی غیر دوست
تا که خلوتخانه چشم دلم شد جای او
دارم از جنت فراغت با رخ جان پرورش
[...]
تا چمن دم زد ز لطف عارض رعنای او
گل گل است از چوب تر خوردن همه اعضای او
گوییا از شیوهٔ قدّش نشانی داد سرو
کز هوس مرغان همی میرند بر بالای او
دید نرگس عارضش را و گلِ فردوس گفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.