افسردگی است چاره دل دردمند را
خاکسترست بستر راحت سپند را
از دار و گیر عشق، ملایک مسلمند
صید حرم چه قدر شناسد کمند را؟
خضری است شوق دوست که چون راه سر کند
بیرون برد مسلم از آتش سپند را
تا خط مشکبار تو آمد به روی کار
آماده گشت نافه چین ریشخند را
همت بلند دار که خورشید تربیت
در چاشنی است میوه شاخ بلند را
طالع نگر، که خار و خس ما نکرد دود
جایی که ماهتاب بسوزد سپند را
ای باد اگر به گلشن طهران گذر کنی
از ما بپرس صائب نادردمند را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را
بین زیر پای دیده این مستمند را
تا مردمان ترنج نبرند و دست هم
یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را
سرو بلند را نرسد دست بر سرت
[...]
آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را
و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را
پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست
در گوش من مجال نماندست پند را
چون از کمند عشق امید خلاص نیست
[...]
می زیر دست خود نکند هوشمند را
پروای سیل نیست زمین بلند را
گردون همیشه پست کند ارجمند را
اینست رسم و قاعده چرخ بلند را
باشد به گردن همه محکم کمند آز
مرد آن بود که میگسلد این کمند را
بس سرکش است جان برادر سمند نفس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.