گنجور

 
صائب تبریزی

چه نسبت است به گردنکشی مدارا را؟

قدح خراج به گردن نهاد مینا را

چنان که روشنی خانه است از روزن

به قدر داغ بود نور فیض، دلها را

ز من مپرس که در دل چه آرزو داری

که سوخت عشق رگ و ریشه تمنا را

عنان سیل سبکرو به دست خودرایی است

چه انتظام توان داد کار دنیا را؟

ز همرهان گرانجان ببر که سوزن دوخت

به دامن فلک چارمین مسیحا را

گرفت در عوض آب تلخ، گوهر ناب

چه منت است به ابر بهار دریا را

ز نقطه حرف شناسان کتاب دان شده اند

به چشم کم منگر نقطه سویدا را

به منتهای مطالب رسیدن آسان است

اگر شمرده توانی گذاشتن پا را

به یک گواه لباسی که ماه مصر آورد

سیاه کرد رخ دعوی زلیخا را

ز نقش پای غزالان دشت بتوان یافت

به بوی مشک، پی آن غزال رعنا را

اگر چه گریه من کوه را بیابان کرد

نمود کوه غمم کوهسار صحرا را

جواب آن غزل مولوی است این صائب

که چشم بند کند سحرهاش بینا را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۵۸۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

کجاست کان شه ما نیست لیک آن باشد

که چشم بند کند سحرهاش بینا را

صائب تبریزی

همین شعر » بیت ۱۲

جواب آن غزل مولوی است این صائب

که چشم بند کند سحرهاش بینا را

مسعود سعد سلمان

دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری

به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را

مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان

ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا

بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست

[...]

مولانا

اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را

ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را

به گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها برده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش

بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

زمانه حله نو بست روی صحرا را

کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن

چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه