گنجور

 
صائب تبریزی

طمع بوسه از آن لعل شکر خا دارم

خیر از خانه در بسته تمنا دارم

چون قدح چشم به احسان صراحی است مرا

روزی خود طمع از عالم بالا دارم

چه کند با جگر سوخته چندین خار

دم آبی که من از آبله پا دارم

نیست از ریگ روان موج نفس سوخته را

لب خشکی که من از صحبت دریا دارم

دانه از دام به انداز رهایی چینم

توشه آخرت است آنچه ز دنیا دارم

نیست بی گوهر عبرت صدف عالم خاک

نه ز طفلی است اگر ذوق تماشا دارم

وحشت از دیدن مکروه فزون می گردد

نه ز حرص است اگر روی به دنیا دارم

تن خاکی که به معماری آن مشغولم

لب بامی است که از بهر تماشا دارم

در سیه خانه لیلی نبود مجنون را

این حضوری که من از پرده شبها دارم

صائب از محرمی شانه دلم صد چاک است

راه هر چند در آن زلف چلیپا دارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

منم این بی تو که پروای تماشا دارم

کافرم گر دل باغ و سر صحرا دارم

بر گلستان گذرم بی تو و شرمم ناید

در ریاحین نگرم بی تو و یارا دارم

که نه بر ناله مرغان چمن شیفته‌ام

[...]

سیف فرغانی

مدتی شد که من از عشق تو سودا دارم

غم و اندوه تو را در دل و جان جا دارم

یوسف مصر ملاحت شدی ای جان عزیز

ور نه من با تو چرا مهر زلیخا دارم

گوئیم دست بدار از خود و در ما پیوند

[...]

جامی

دیده پر نم ز غم زمزم و بطحا دارم

دیدن کعبه بدین دیده تمنا دارم

راویه چشم تر و زاد غم و راحله شوق

بهر این ره همه اسباب مهیا دارم

خار پایم شده خاک وطن ای کاش کند

[...]

صائب تبریزی

قطره بی سرو پایم دل دریا دارم

ذره خاکم و پیشانی صحرا دارم

نیست از سیل گرانسنگ حوادث خطرم

خانه در کوچه گمنامی عنقا دارم

همچو شبنم چه به مجموعه گل دل بندم؟

[...]

قدسی مشهدی

همه جانب قدم مرحله‌پیما دارم

روشناس غم عشقم، همه‌جا جا دارم

غیرتم با تو چنان است که شبها به خیال

جنگ پهلوی تو با صورت دیبا دارم

از پی نقش پی ناقه نیم سرگردان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه