ز موج لطف ،آن سیمین بنا گوش
مرا کرده است چون خط حلقه درگوش
به چشم من بهشت و جوی شیرست
رخ گلرنگ و آن صبح بنا گوش
همان درزیر خاکم می پرد چشم
که این می در قدح ننشیند از جوش
نیاسوده است تا واکرده ام چشم
مرا چون غنچه از خمیازه آغوش
چو خط از چهره خوبان، هویداست
به چشم موشکافان بیت ابرویش
خلد چون خار، گل درپرده چشم
گران چون سنگ باشد پنبه درگوش
خرام خامه مشکین صائب
بود از شوخ چشمان خطاپوش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شتابانتر به راه از تیر آرش
دو چشم از کین دل کرده چو آتش
دلم کو با تو همراهست و همبر
چگونه مهر بندد جای دیگر
دلی کو را تو هم جانی و هم هوش
از آن دل چون شود یادت فراموش
اگر چه آب و خاک و باد و آتش
کنند آمد شدی با یکدیگر خوش
مبادا بی وصالت روز ما خوش
که از هجران تو باشم بر آتش
چراغکهاست کآتش را جدا کرد
یکی اصلست ایشان را و منش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.