گنجور

 
صائب تبریزی

چه شد که یار خط آورد با صفاست هنوز

فروغ صبح بنا گوش دلگشاست هنوز

اگر چه خط رقم عزل خواند درگوشش

درازدستی مژگان او بجاست هنوز

به یاد بوسه دهن خوش کنید ازان نوخط

که نوسواد سخنهای آشناست هنوز

به دستهای نگارین، عذار نو خط او

ز کار درهم عاشق گرهگشاست هنوز

اگر چه دود برآورد خط ز رخسارش

هزار تشنه جگر رالبش دواست هنوز

به ناامیدی از اینجا مرو که حاجتها

ز فیض صبح بنا گوش او رواست هنوز

ازو توقع حلوای آتشی زودست

عتاب و رنجش بیجای او بجاست هنوز

هزار تشنه جگر را به چشمه حیوان

لبش به خضر خط سبز رهنماست هنوز

فسانه می شمرد حرف بیوفایی حسن

ازو توقع مهر و وفا خطاست هنوز

نگشته است به دلها گران غبار خطش

عزیز دیده مردم چو توتیاست هنوز

به عرض حال زبان آشنا مکن صائب

که تیغ غمزه او برسر جفاست هنوز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

ندانم از پی چندین جفا که با من کرد

نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟

به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار

[...]

حکیم نزاری

اگرچه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

ندانم از پی چندین جفا که بر من کرد

نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز

به لابه با دل گفتم ز خاطرش بگذار

[...]

جهان ملک خاتون

جفا نمود دلم بر سر وفاست هنوز

اگرچه درد فرستادم او دواست هنوز

اگرچه بر سر چنگست با من مسکین

به جان دوست که دل بر سر صفاست هنوز

ازین طرف همه شوقست و اشتیاق وصال

[...]

ترکی شیرازی

ز چیست شور و فغان در جهان بپاست هنوز؟

خروش و ولوله در عرش کبریاست هنوز

ز قتل سبط نبی قرن ها گذشته ولی

لوای ماتم جانسوز او به پاست هنوز

عزای سبط پیمبر کجا شود منسوخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه