گنجور

 
حکیم نزاری

اگرچه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

ندانم از پی چندین جفا که بر من کرد

نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز

به لابه با دل گفتم ز خاطرش بگذار

جواب داد فلانی مگر کجاست هنوز

چو مرده باشم اگر بگذرد ز خاک لحد

هزار نعره برآرم که جان ماست هنوز

کجاست خانهٔ قاضی که در مقالت عشق

میان عاشق و معشوق ماجراست هنوز

عداوت از قبل آن شکسته پیمان است

وگرنه از طرف ما همان صفاست هنوز

نیازمندی من در قلم نمی‌گنجد

قیاس کردم از اندازه ماوراست هنوز

بیا و روی ز من بر متاب و دستم گیر

که در سرم ز تو آشوب و فتنه‌هاست هنوز

سلام من برسان ای صبا به یار و بگوی

که خاطر از سر عهد تو برنخاست هنوز

حکایتش کن اگر پرسد از نزاری زار

که چون به درد تو بی‌چاره مبتلاست هنوز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

اگر چه دل به کسی داد، جان ماست هنوز

به جان او که دلم بر سر وفاست هنوز

ندانم از پی چندین جفا که با من کرد

نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز؟

به راز گفتم با دل، ز خاطرش بگذار

[...]

جهان ملک خاتون

جفا نمود دلم بر سر وفاست هنوز

اگرچه درد فرستادم او دواست هنوز

اگرچه بر سر چنگست با من مسکین

به جان دوست که دل بر سر صفاست هنوز

ازین طرف همه شوقست و اشتیاق وصال

[...]

صائب تبریزی

چه شد که یار خط آورد با صفاست هنوز

فروغ صبح بنا گوش دلگشاست هنوز

اگر چه خط رقم عزل خواند درگوشش

درازدستی مژگان او بجاست هنوز

به یاد بوسه دهن خوش کنید ازان نوخط

[...]

ترکی شیرازی

ز چیست شور و فغان در جهان بپاست هنوز؟

خروش و ولوله در عرش کبریاست هنوز

ز قتل سبط نبی قرن ها گذشته ولی

لوای ماتم جانسوز او به پاست هنوز

عزای سبط پیمبر کجا شود منسوخ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه